مروری بر کتاب آمریکا تحت لوای سوسیالیسم
سوسیالیسم همیشه در تاریخ، بدنام بوده است. مردم، آن را نوعی بردهداری میدانستند. سوسیالیستهای امروز به دنبال ارائه تفسیر جدیدی از آن هستند که ظلم و ستم آن را حذف و برنامه اقتصادی آن را حفظ کنند. ترکیب عجیب سوسیالیستها امروز در حزب دمکرات آمریکا جمع شدهاند.
دنیش دسوزا، نویسنده هندیالاصل مسیحی راستگرای آمریکایی این کتاب است. او در اثر حاضر، برای سوسیالیسم آمریکایی، واژه «سوسیالیسم هویت» را پیشنهاد کرده است. سوسیالیستهای هویت، خواهان دگرگونی هنجارها و تعریف دوباره از رویای آمریکایی هستند. طرح این کتاب دو بخشی است:
1- بحث اخلاقی علیه سوسیالیسم هویت
2-بحث اخلاقی در مورد سرمایهداری بازار آزاد.
دسوزا در اندیشه پردهبرداری از سیاستهای ظالمانه و شیادانه سوسیالیستهای جناح چپ حزب دمکرات افتاده و نحوه عملکرد آنها را بررسی کرده است. او همه موارد را استخراج کرده و در زمان و مکانی که جناح چپ به فکر همسانسازی اجباری فرهنگی و سیاسی آمریکا است، ارائه میدهد.
او همچنین به رد استدلال سوسیالیستها در مورد نقد اخلاقی به سرمایهداری پرداخته و اهتمام کارآفرینان را نسبت به ایجاد برابری، سهم عادلانه، همدلی، رفاه اجتماعی و درواقع و سعت نظر کارآفرینان را ستوده است.
باور دارم که کتاب حاضر در راستای ایدهی مبارزه با آرمانهای غیرانسانی جناح چپ کوشیده، و باید بارها و بارها چاپ شود تا هویت این گروه بر همگان فاش گردد.
هیولایی در حال شکار آمریکاست، هیولای سوسیالیسم. ما ناگهان با ترکیب عجیبی از شخصیتهای سوسیالیست روبهرو شدهایم شامل: الکساندریا اُکازیو کورتز، رشیده طلیب، ایلهان عمر و برنی سندرز، یک حزب کاملاً سیاسی که ظاهراً به جبهه سوسیالیست کشیده شدهاند.
دلیل عجیب بودن آن بدنامی سوسیالیسم در تاریخ است. راستش را بخواهید بیشتر ایدههای بزرگ و روشهای آنها برای تشکیل جامعه به زبالهدان تاریخ منتهی شدهاند.
مثلاً مونارشی یا حکومت مطلقه از میان رفته و فقط به شکل نمایشی و مشروط وجود دارد. فئودالیسم یا نظام ارباب – رعیتی در چند کشور عقبمانده دیده میشود، ولی برای ما غربیها فقط در دوردست تاریخ مانده است.
مونارشی و فئودالیسم هیچگاه کاملاً بدنام و بیاعتبار نبودهاند. همیشه پادشاهان خوب و بد وجود داشتهاند. در دوران تأسیس آمریکا تقریباً اکثر مردم غرب تصمیم گرفتند که زیر حکومت هیچ پادشاهی زندگی نکنند، حتی پادشاهان خوب.
آنها میخواستند از طریق تشکیل حکومت نمایندگی بر خودشان حاکم شوند. پس مونارشی زمانی برتری داشته است. سیستم فئودال هم اساساً توسط سیستم کاپیتالیسم یا سرمایهگرایی پیش رفت، همانطور که مارکس تشخیص داده بود.
فئودالیسم با سرمایهداری نمیتوانست رقابت کند و شکست خورد. جوامع فئودال هم مثل حکومت مونارشی استبدادی، قبل از نابودی کامل روی خیلی از کشورها تأثیر گذاشتند.
در مورد سوسیالیسم اوضاع به شکل دیگر بود. یک سیستم فکری بسیار عقبمانده مثل بردهداری بود که در مدت کوتاهی از اعتبار افتاد. بردهداری قبل از معروف شدن به عنوان رژیم خونخوار، قرنها و حتی هزاران سال طول کشید.
سوسیالیسم که به سال 1917 برمیگردد (زمانی که لنین اولین دولت سوسیالیست جهان را تأسیس کرد) دوران ماندگاری کمتری داشت. یکی از دلایل فروپاشی سوسیالیسم این بود که مردم آن را نوعی بردهداری میپنداشتند.
رابطه سوسیالیسم و بردهداری را در تمام آثار مربوط به سوسیالیسم میبینیم. نقد فردریک هایک از سوسیالیسم به درستی عنوان «جادهای به سوی بردگی» گرفت. جرج اورول میزان خشونت سوسیالیستها را در دو رمان جاودانهاش یعنی «مزرعه حیوانات» و «1984» به تصویر کشیده است.
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.