مروری بر کتاب زمینه هنر شناسی (درآمدی بر جهاننگری هنری)
همه میدانیم که درباره «هنر» بسیار گفتهاند و نوشتهاند و هر روز صدها کتاب و مقالههای تازه در این زمینه منتشر میشود. پس چه نیازی به نوشتن این کتاب بوده و هست. به نظر نگارنده فعالیت هنری همواره یکی از نیروهای آگاهیبخش و امیدبخش انسان در هنگامه زندگی و یار و یاور او در مبارزه با زشتیها و ساختن دنیایی بهتر و زیباتر بوده است. اما به نظر میرسد جامعه انسانی، در دوران معاصر، با انبوهی از سختیها، مخاطرهها و زشتیهای جدیدی روبهرو شده که به پیدایش و گسترش برخی اندیشهها و عواطف منفی و ضد زندگی مانند احساس پوچی، تنهایی، ناامنی و نگرانی دامن زده است. تا جایی که پدیدههایی مانند «بحران معنویت» و «بحران عاطفی» به یک مسئله فراگیر و پیچیده تبدیل شده است. بسیاری از فیلسوفان و نظریهپردازان اجتماعی به این باور رسیدهاند که انسان امروزی بیش از گذشته به معناجویی و زیباییخواهی در زندگی فردی و جمعی نیاز دارد. و هنر نیرویی بزرگ و بیرقیب است که میتواند در این راه دشوار به ما یاری رساند.
زیباییشناسی و فلسفه هنر رشتهای مستقل در فلسفه و علوم جدید است که از قرن هجدهم میلادی در غرب پدید آمده و جایگاهی جهانی پیدا کرده است. در تاریخ فلسفه و علوم ایرانی- اسلامی رشته مستقلی در این زمینه و در معنای امروزی وجود نداشته است، اما مباحث و مسائل مربوط به زیبایی و هنر، در چارچوب جهاننگری دینی، به صورت مفاهیم و مسائل خاص خود مطرح بوده که بررسی و پژوهش درباره آن بیرون از قلمرو زیباییشناسی جدید قرار دارد. در جامعه معاصر ایران مباحث و مسائل زیباییشناسی و هنر جدید، مانند سایر علوم و دانشها، از دوره مشروطیت وارد فرهنگ ما شده و خوب یا بد به دگرگونی در مبانی نظری زیباییشناسی و نوآوری در ادبیات و پیدایش گونههای جدید هنری انجامیده است. به نظر میرسد که اندیشه زیباییشناسی و فلسفه هنر در ایران معاصر، مانند بسیاری از حوزههای دیگر فلسفی و علمی، با انبوهی از چالشهای نظری و اجتماعی و فرهنگی روبهروست. به همین دلیل دامنه بحث و گفتوگو در این زمینه، چه در حوزه دانشگاهی و چه در حوزه عمومی، بسیار گسترده و فعالتر شده است و به صورت فزایندهای ادامه دارد.
پژوهشها و نظریههای گوناگون نشان میدهد که هنر معاصر، در مقیاس جهانی، چهرهای چندگانه، آشفته، غریب و پرتضاد پیدا کرده است. کسانی از جهانی شدن، دموکراتیک شدن و رشد و بالندگی انواع هنرها سخن میگویند، و گروهی دیگر نگران «پایان هنر»، «مرگ هنر» و یا «بحران هنر» هستند. در این شرایط بسیاری از زیباییشناسان و فیلسوفان هنر به بازاندیشی و واکاوی درباره ماهیت و مسائل هنر روی آورده و به این پرسش کهن و رازآلود بازگشتهاند که «هنر چیست؟». واقعیت این است که طرح پاسخهای پرشمار درباره این پرسش به زنجیرهای بیپایان از پرسشهای تازه تبدیل شده است. اگرچه تولید و انتشار انبوه کتابها و نوشتهها درباره هنر، بیانگر اهمیت و ارزش والای هنر در جامعه انسانی است، اما از سوی دیگر به نوعی سردرگمی و آشفتگی فکری و نظری در این زمینه دامن زده است. در یک چشمانداز کلی میتوان گفت که ماهیت و جایگاه هنر در دوران معاصر (از دهه 1980 به بعد) با چند دگرگونی بنیادی روبرو شده که به پیدایش چالشها و تعاریف و تفسیرهای جدید در دنیای هنر انجامیده است.
نخست: رشد سریع جهانی شدن و ارتباطات و رواج انبوه اندیشههای «پسامدرن»، با نفی افراطی دوران مدرن، به گسترش رویکردهای بدبینانه، پوچگرایانه و نومیدانه دامن زده است و ارزشهای تاریخی و جهانی دانش و هنر را به چالش کشیده و تا حد زیادی بیاعتبار کرده است. به بیان دیگر نوعی نگرش شک باوری و نسبینگری افراطی بر تمدن و فرهنگ غربی سایه انداخته که آثار متضاد و زیانباری در حوزه اقتصاد، سیاست، دانش و هنر در گستره جهانی به بار آورده است.
دوم: گسترش فزاینده و بیرویه فناوریها و رسانههای جدید، در حوزه وسایل صوتی و تصویری، تا حد زیادی ماهیت فعالیت هنری را به فرایندی مقاومت ناپذیر از چرخه تولید و توزیع و مصرف انبوه آثاری تبدیل کرده که بسیاری از اهل نظر آنها را «شبه هنر»، «هنر تجاری»، «هنر بدلی» یا «هنر مبتذل» توصیف میکنند. این فرایند تجاری شدن هنر، با ایجاد نیازهای کاذب و لذتهای زودگذر، به کم رنگ شدن نیازهای عمیق زیباییشناختی و انحطاط ذوق عمومی کمک کرده است. میتوان گفت که این پدیده، به شیوهای ظریف و پنهان، با تحولات جدید نظام سرمایهداری (سرمایهداری فرهنگی و مصرفی) ارتباط و همسویی دارد.
سوم: از سوی دیگر، بسیاری از اهل هنر و ادب، همچنان به دورانهای رویایی گذشته دل بستهاند و شکوه و زیبایی هنر را در اندیشه فیلسوفان کلاسیک و تفسیرهای عرفانی و رازآلود میجویند. آنان، بیرون از تاریخ و جامعه و دور از زمینه و زمانه، به تکرار و تفسیر صدباره اندیشههای وهم آلود افلاطون، ارسطو، سن اگوستن، کانت، هگل، شوپنهاور، نیچه و دیگران میپردازند و از آنها دفاع میکنند. از دید اینگونه هنرپژوهان و هنردوستان گویا هنر پدیدهای متمایز از دیگر پدیدههای حیات انسانی است که در قلمرو پژوهش علمی نمیگنجد، و تنها از راه فلسفه نظری و شهود عرفانی میتوان به حقیقت آن نزدیک شد.
با توجه به عوامل و شرایط یاد شده میتوان گفت که اندیشه زیباییشناسی و هنرشناسی در دنیای معاصر با انبوهی از گرایشها و جریانهای متضاد، پراکنده، آشفته، ناروشن، سیال و ناپایدار درگیر شده است. شواهد بسیار نشان میدهد که دنیای هنر به صورت شگفتآوری با دنیای مد، تبلیغات، تجمل، خودنمایی، سرگرمی، ماجراجویی، لذت پرستی، شهرت طلبی و غیره هم کاسه و درآمیخته شده است. از سوی دیگر این وضعیت تراژیک به پیدایش واکنشهای اعتراضی و انتقادی گوناگون دامن زده که به نوبه خود سرنوشت دنیای هنر را پیچیدهتر کرده است. به همین دلیل در حال حاضر بازاندیشی درباره مسائل زیباییشناسی و هنر به یک پرسمان بزرگ، در مقیاس جهانی، تبدیل شده است. کوششها و پژوهشهای تازه در این زمینه افقهای تازهای را به سوی آینده گشوده که همچنان با بیم و امید همراه است.
براساس این پیش فرضها هدف اصلی این کتاب نه بررسی تاریخ هنر و نه شرح و تفسیر انواع هنرها یا مکتبهای هنری است، بلکه تلاش برای به دست آوردن یک تصویر یکپارچه و همه جانبه از جایگاه و نقش هنر در جامعه کنونی است. همچنین این بررسی یک پژوهش دانشگاهی و رسمی نیست، بلکه حاصل سالها جستوجوی نگارنده برای یافتن پاسخهایی، هر چند ساده و ناتمام، برای پرسشها و دغدغههای ذهنی خود در این زمینه بسیار پیچیده، اما پر جاذبه و سازنده، به منظور فهم زندگی و غنیتر کردن آن است. اگرچه گام نهادن در این راه بسیار دشوار و پرمخاطره است، اما بسیار آموزنده و لذتبخش است. روشن است که هیچ پاسخ کامل و نهایی برای مسائل پیچیده انسانی، به ویژه پدیدههای کیفی و ذهنی مانند هنر، وجود ندارد، اما نمیتوان به این بهانه دست از پرسشگری و کنجکاوی برداشت و جلوی پرواز ذهن بیقرار و تخیل خلاق آدمی را گرفت. باید پذیرفت که برای آگاهی یافتن از ناآگاهیهای انسانی و کاستن از دامنه آن راهی جز کندوکاو و جستوجوی بیشتر، با استفاده از دستاوردهای دانش انسانی، نداریم.
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.