مروری بر کتاب سوداگران و قهرمانان (تاملات میهنپرستانه)
کتاب پیش روی شما بر اساس نسخهی انگلیسی آن با نام Traders and Heroes: Patriotic Reflections که توسّط انتشارات آرکتوس و به همراه پیشگفتاری الکساندر یاکوب که در سال 2021 میلادی به طبع رسیده، از زبان انگلیسی به زبان فارسی برگردانده شده است. پاورقیهای اصلی متن از پاورقیهای مترجم را جدا کردهام و در متن نشان دادهام. همچنین کل متن از آلمانی تطبیق داده شده است. از پویا نیکفر برای ویراستاری و بازخوانی اثر تشکر میکنم.
از انشارات پیله برای چاپ و انتشار این کتاب تشکر میکنم. اگر نظر و پیشنهادی در باب ترجمه داشتید خوشحال میشوم با من درمیان بگذارید تا آن را اصلاح کنم و بهبود ببخشم.
ورنر سومبارت (1941- 1863)، اقتصاددان و فیلسوف اجتماعی اهلِ آلمان، امروز بهلطفِِ شماری از آثارِ پیشگام خویش در عرصۀ منشِ سرمایهداری شناخته میشود. سومبارت مسیر شغلی خود در عرصۀ جامعهشناسی را از جایگاه جامعهشناسی مارکسیست آغاز کرد، امّا تدریجاً از جهتگیری اقتصادی نظریۀ اجتماعی مارکس که شامل درکی ارادهگرا نسبت به ریشههای تکامل اجتماعی بود، فاصله گرفت؛ همان درکی که از مدلِ سنّتی و آریستوکراتِ جامعه پشتیبانی میکرد و مارکس بهنحوی در پیِ ویرانسازیِ آن بود.
سومبارت در اثر خویش تحت عنوانِ اقتصاد آلمان در قرن نوزدهم (1903)، از تمجید جامعهشناختی پیشرفتی که آن را نابودگر روح بشری میپندارد، اجتناب کرد و در عوض، برای احیای آرمان جامعۀ صنفی قرون وسطاییِ کوشید. این احیاء همانطورکه آرتور میتزمن به اختصار بیان کرده، شاملِ “دلبستگی کامل به رشدِ شخصیّت تولیدکننده، اهداف محدود، و همچنین شکلدهی واحدهای مولّد در مدلِ اجتماع خانواده در آثار وی” میشوند. (1) سومبارت با وامگیری از اصطلاحات تونیس بیان میکند که با گذر اجتماع به جامعه ، و با تقویت دخل و تصرف در جامعۀ آلمان، که ویژگی آنْ بالیدن اندیشههای انتزاعی است، نوعی”بیاعتنایی نسبت به ارزشهای کیفی، و ناتوانی در امتنان نسبت به زندگیِ ملموس، فردی و شخصی” (2) شکل گرفت. نمودِ نمادین این انتزاع، پول است که “تمام ارزشهای کیفی کالاهای مصرفی را کانلمیکن کرد، و تنها در تعیینِ ارزش کمّی تجلی یافت.” (3) پرولتاریا که خود محصول اجتماعی عادیِ سرمایهداری است، عنصریست که عمدۀ آسیبها را در نتیجۀ گذر از منشِ اجتماعی پدرسالارانه به منشِ سوداگرانه متحمّل شد؛ زیرا در این میان “هر اجتماعِ ذینفع، از جمله هر اجتماع کارگری از میان رفت” و “پرداخت کمینه، یگانه پیوندی شد که طرفین قرارداد را بههم متّصل میکرد.”(4) آسایشِ معمول و سنّتیِ مذهبْ نیز به یُمن و برکت سرمایهداری از میان رفت که همین خود موجب تقویت جنبشهای اندیشورانه لیبرال عصر روشنگری شد.
سومبارت در اثرِ سوداگران و قهرمان (مونیخ، 1915)- که آن را به قصد و نیتِ الهام بخشیدن به سربازان جوان آلمانی در نبرد با نیروهای انگلیسی نوشته است- جنگ جهانی آغاز شده در اروپای مرکزی را در ماه ژوئیه 1914 از نظر میگذراند، جنگی که اساساً میان انگلستان و آلمان است.(5) از منظر وی، این جنگ، جنگی ایدئولوژیک یا حتّی “مذهبی” میان جهانبینی انگلیسی و آلمانی بود. اهمّیّت جامعهشناختی و فرهنگیِ جنگ، مطابق با آنچه سومبارت بیان میکند، تفاوتِ بنیادی موجود میان “روحِ سوداگر” انگلیسی و “روحِ قهرمانی” آلمانها است. روح سوداگر انگلیسی، حصولِ “سعادت” را صرفاً از رهگذر خِصالِ سلبی چون “میانهروی، قناعت، پشتکار، صداقت، انصاف، ریاضت … ، خشوع، شکیبایی و جز اینها میسّر میداند که تسهیلگر همزیستی صلحآمیز سوداگران خواهد بود. امّا “روح قهرمانی” آلمانها، اجرای مأموریّتِ خودتحقّقی بالاتر را از طریق خِصالِ “ایجابی” چون “تمایل به فداکاری، وفاداری، بیریایی، احترام عمیق، شجاعت، پرهیزکاری، اطاعت، نیکی” و همچنین طلبِ “خِصالِ نظامی” ممکن میداند؛ خِصالِ نظامیای که در پی “همۀ اعمال قهرمانانهای شکل میگیرند که در بدو امر، تماماً در جنگ و از طریق جنگ پرورش مییابند”. (6)
جنگ برای انگلیسیها همواره پیشهای سوداگرانه بوده است؛ در حالیکه جنگ برای آلمانها، در حُکم دفاع از روح خویش در برابر ملالِ این نوع روحِ سوداگرانه است. بهمنظور آشکار کردن ماهیّت اصلی سوداگرایِ ملّت انگلیس، همچنین جنگی که ایشان اخیراً در اروپا درافکندهاند، سومبارت در وهلۀ نخست به این واقعیّت اشاره میکند که انگلیسیها در طول اعصار مختلف، هیچ فلسفهای بالاتر از فایدهگرایی و سعادتگرایی نداشتهاند. (7) این موضوع با مرور آثار متفکّران مهمِّ انگلیسی، از تجربهگرای عصر الیزابتْ یعنی فرانسیس بیکن (1626- 1561) گرفته تا زیستشناس تکاملی و جامعهشناس متأخر هربرت اسپنسر (1903- 1820) اثباتپذیر است. دیدگاههای فایدهگرای بیکن، با عطفِ توجّه به تحصیل آسایشْ بهمنزلۀ منبعی برای خوشبختی انسانی طرح میشود. مطابق با آنچه سومبارت بیان میکند، همین شوق و تمنّا برای آسایش است که هم الهامبخشِ اقدامات سوداگرانه بریتانیا در چهار گوشۀ کُرۀ خاک از آغاز قرن شانزدهم بدین سو، و هم الهامبخشِ ذهنیّت سوداگرای کل ملّت بریتانیا بوده است.
تقسیمبندیِ جامعهشناختی تکاملی هربرت اسپنسر از تاریخ جوامع به دو نوع عمدۀ جنگجو و صنعتی، ترفند دیگری است که از جانب بریتانیا برای برتری بخشیدن جامعۀ صنعتی بر جامعۀ جنگجو، با تمرکز بر همان هدفِ آسایشْ استفاده شد. مطابق با آنچه اسپنسر بیان میکند، جامعۀ جنگجو حقیر است؛ زیرا این جامعه معمولاً اقدامات خشونتبار را همچون هنجار ملّی فرض کرده، و موجب “سست شدن همدلیِ” شهروندان میشود؛ در حالیکه جامعۀ صنعتی، مشوّق احساساتِ نوعدوستانه و فضائل آجل” است. (8)
به بیان اسپنسر، کانون توجّه جامعۀ جنگجو بر دغدغۀ جامعه برای حفاظت از خودْ در مقابل جوامع و ملّتهای متخاصم معطوف است. این امر تا آنجا پیش میرود که تمام جامعهْ حولِ طبقۀ نظامی میچرخد؛ و حتّی آنها که در نیروهای مسلح خدمت نمیکنند (یعنی کارگران)، محکوم به حفظ و بقای نظامیان میشوند. به هر تقدیر، درجوامع جنگجو همۀ افراد تسلیمِ دولتاند؛ و دولت در کسوتِ متولّیِ کل جامعه عمل میکند. “زندگی، کردارها و داراییهای هر فرد باید در خدمت جامعه قرار گیرد” (اصولِ جامعهشناسی، اصلِ 561). در جامعۀ جنگجو، دولتْ متمرکز است؛ و تمامِ جامعه بهنحوی سلسله مراتبی سازماندهی شده است. در همان اَثْنا که دولت در پیِ سیاستهای اقتصادی خودبَسا و حمایتگرا تلاش میکند، شرکتهای خصوصی بازرگانی یا اجتماعی از فعالیّت دلسرد میشوند. اسپنسر به امپراتوری آلمانِ 1871، بهمنزلۀ نمونهای از جامعۀ جنگجو اشاره میکند که ارتشِ آنْ به طور یکنواخت برای کنترل صنعت ملّی تقویت شده است، و نظامِ اداری جامعۀ مدنی، جایش را به دیوانسالاری نظامی داده است. در جامعۀ جنگجو، شجاعت و قدرت، فضائلِ فردیِ آرمانی تلقّی میشوند؛ زیرا این فضائل برای کامیابی در جنگ ضروریاند. این در حالیست که به تعبیر اسپنسر، میهنپرستی و حسِ “انتقام” خِصالی زیانبارند، و از مهمترین فضائل اجتماعی جامعۀ جنگجو به شمار میآیند.
از سوی دیگر، در جامعۀ صنعتیْ کار و کوشش افراد برای تحقّق اهدافِ مشترک نیست؛ بلکه بهمنظورِ حصول اهداف فردی است و این موضوع به حدّیست که فردیّتِ فرد باید از سوی جامعه مصّون بماند؛ در حالکیه در جامعۀ جنگجو، فردیّتِ فردْ به نفعِ جامعه فدا میشود. در جامعۀ صنعتی از آنجا که وظیفۀ حمایت خارجی کاهش مییابد، تمرکز دولتْ بیشتر بر حفظِ زندگی، آزادی و مالکیتِ شهروندانْ معطوف است. جامعۀ صنعتی، برخلاف جامعۀ جنگجو(و همچنین جامعۀ کمونیستی که شهروندان را به همکاری قهری ملزم میکند)، از بالا سازماندهی نمیشود، و بر اساس اصلِ “شأن و مرتبه” عمل نمیکند؛ بلکه این جامعه مبتنی بر “قراردادی” است که به موجب آن، به هر فردْ مطابق با شایستگیهایِش پاداش داده میشود. در جامعۀ صنعتی دولت ممکن نیست متمرکز باشد، و با کاسته شدن از محدودۀ زمامداری آن، حفظِ جانِ شهروندانْ بهشدّت دشوار میشود. جامعۀ صنعتی، حسِّ استقلال را در میان افراد پرورش میدهد، و در همان حال، حسِّ میهنپرستی و وفاداری نسبت به هر صاحباختیارِ عالیرتبه را تقلیل میدهد. بالتّبع، گسترش همزمانِ ارتباطات سوداگرانه فردی با ماهیّتی اجتماعی همراه خواهد شد، و سرانجام، با گسترشِ صنعتیسازی، دشمنیهای میانِ ملّتها نیز ذیلِ منافع گستردهتر تجارتِ بینالمللْ حلوفصل میشوند.
امّا سومبارتْ جامعۀ صنعتیِ مورد تحسین اسپنسر را محصولِ درخورِ تحقیر بورژواهایی میبیند که بیوقفه در پیِ فراهم کردنِ آسایش خویشند؛ و همچنین سوداگرانی که روابطِ صلحآمیز میانِ ملّتها را صرفاً به منظورِ گسترشِ کسب و کارهای خصوصی خویش مطلوب میپندارند. امپراتوری بریتانیا که خود بر شالودۀ این ملاحظات بنا نهاده شده، به خودیِ خود، شامل تراکم ماشینیِ منافع سواداگرانه است که هرگز از گرایشهای آرمانی متمدّنسازی بهرهای نبرده است. جنگهای به سرکردگی بریتانیا نیز اساساً جنگهای تجاریاند و در پیِ کیفر دادنِ نقضِ “قراردادهای” منعقد شده ایشان با سایر ملّتها، و با پیگیری مقاصدِ سوداگرانه بینالمللی همراه بودهاند. سومبارت در این خصوص خاطر نشان میکند که یکی از علل اصلیِ اوّلین جنگ بینالمللی، نیازِ بریتانیا به رفع تهدید تحمیل شده از سوی صنعتِ آلمان به این امپراتوری استعماری بوده است.
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.