مروری بر کتاب شر و بشر (پاسخ اگزیستانسیالیستی به مسئلهی شر)
جهان فاش است. بد و خوب و زشت و زیبایش را با هم بهظهور رسانده است. این توازن و تلائم را نیز میبایست در کنار هم تفسیر و فهم کرد. مشکل آنجایی رخ عیان میکند که فهم خودخواه بشر بدون در نظر گرفتن این کلیت منسجم و بی آنکه نقش خود را در تشدید این تعارضها در نظر آورد اقدام به ایراد و گلایه میکند.
ماجرای شرور و دردها سوای وجودشان از وجه خاص دیگری نیز برای انسان سوال برانگیزند، اینکه حتی اگر آنها را وجودی و ضروری بدانیم، با این حال چرا برای من رخ میدهند و یا چرا تا این اندازه پرتکرار و فاجعهبار میشوند؟
ابهامات و ایرادات اگر رخ میدهند محصول چشم و گوش و دست ماست. پارهای از جهان را تیغ دیدهگان بریدهاند، گوشهای در دالان پیچاپیچ گوشها گم گشتهاند و بخش دیگر لابهلای انگشتان، ناملموس ماندند. نتیجتاً آن جهان بیرمق باقیماندهای که به ذهن میرسد و فهم مینامیم به راستی چه مطابقتی یا قرابتی با جهانِ فاش دارد؟
چارهای نیست که بپذیریم، وجود صحنهی تصادفها و تصادمهاست، وجود عرصهی درد است. زیباترین تجربههای آدمی نیز منطوی در درد است. کدام فاتحی است که دلمشغول شکست رقیب نباشد؟ کدام عاشقی که توامان درگیر امید وصال و درد هجران نگردد؟ معشوق بودن که مغرورانهترین لذت مینماید، به ترسناکی تعقیب شدن است، بی آنکه بخواهی چشمانی به تو خیره و جنونی تو را طلب میکند. این نکته در مناظره مشهور سیمونید حکیم و هیرون مستبد نیز به خوبی مطرح شده است:
سیمونید حکیم: مستبد با هر یک از حواس خود لذتهای خیلی بیشتری را احساس میکند، در حالی که ناراحتیاش خیلی کمتر است.
هیرون: اینطور نیست سیمونید. بدان که خلاف آن وجود دارد. مستبدان خیلی کمتر از افراد عادی از زندگی عادی و متعادلی برخوردارند، احساس شادی و لذت میکنند، در حالی که مستبدان با غمهای بیشتر و بزرگتری دست به گریبان هستند.
سیمونید: این حرف تو باور کردنی نیست. در حقیقت اگر جریان به اینصورت است که تو میگویی، پس چگونه شمار زیادی از انسانها که در میان آنان افراد شایستهای هم وجود دارد داوطلب کسب مقام استبداد میشوند. چگونه است که همه کس نسبت به مستبدین حسادت میورزند؟
هیرون: سوگند به زئوس، آنان به دلیل سادگی و بی تجربگی است که شیفته این مقام استبداد میباشند. من سعی خواهم کرد که این موضوع را برای تو روشن کنم. اول از حس بینایی که خودت در ابتدا آن را مطرح کردی شروع میکنم. در وهله اول مناظر و دیدنهایی است که با چشم مشاهده میکنیم.
هر وقت با خود میاندیشم پی میبرم که مستبدان در هرجایی چیزهایی وجود دارد که به دیدنش میارزد و شایان تماشا کردن و دیدن است. تمام این چیزها باعث میشود که مردم به دلیل وجود چیزهای تماشایی و تشریفات مجلل و با شکوه مذهبی به شهرها و جاهایی بروند، که به نظر میرسد آنچه بیشتر تماشاییتر است در آن شهرها برای تماشاچیان جمعآوری و فراهم شده است.
خود مستبدان به هیچ روی در فکر اینچنین سفرهای تفریحی و سرگرمکننده نمیباشند. در واقع در نظر آنان به دور ازدوراندیشی است که به جایی بروند که در آنجا نباید قویتر از دیگران بود و نیز به جایی بروند که به نفع مردم آنجا نیست که اختیار امور خود را به دیگران بسپارند و خود به سفر بروند. حقیقت این است که مستبدان ضمنا هراس دارند که هم از اریکه قدرت پایین کشیده شوند و هم اینکه قادر نباشند از کسانی که به ایشان ضرر و زیان رساندهاند و نسبت به آنان دچار خطا میشوند انتقام بکشند.
با این وصف شاید به نوبه خودت خواهیگفت: اما با توجه به آنچه به نظر میرسد لذت و خوشی آنان درست به همان صورتی است که به مستبدان دست میدهد، حتی اگر در اقامتگاه خود باشند. آری سیمونید سوگند به زئوس که لذت و خوشی فراوانی در جهان وجود دارد ولی مقدار کمی نصیب مستبدان میشود. لذات را به بهای گرانی میفروشند.
هیرون تکیهزده بر مسندی که رویا و حسرت ناشمار انسان است، اما او نیز رضایت کاملی ندارد هیچ که گلایهمند از این مقام است، بیم تاج سلطانی جانفرساتر از امید واهی ملتها است.
بشر بالاخره باید بپذیرد که رسم وجود همین است، به جای آنکه مدام نعره گلایه بر سر طبیعت سر دهد، که چرا چنین سرشار از شر هستی؟ همین که از راحتی ساحت امکانی به سودای کمال به وجوب پرتابت میکند، حرکت، تغییر، تلاش، شکست و محبت همزمان رخ میدهد. کدام یک را میتوان آرام جان دانست؟ لذا فرمود آدمی را در سختی آفریدم. البته که این دشواری همگناه وجود است و وجودمندی منهای دردمندی محال عقلی است. فلسفهی تکامل در ما، میل و نیل به آسایش نیست، شوق است و پناه است و گریز است به سوی معبود.
الهی!
فَرَّرتُ اِلَیکَ بِنَفسی
پاییز 99
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.