مروری بر کتاب شوپنهاور تاملات و تاثیرات
کتاب پیش رو در سال 2018 در آلمان به انتشار رسیده است. در این کتاب سعی شده به زبانی ساده و قابل فهم، تأملات شوپنهاور برای علاقه مندان به فلسفه معرفی و همچنین تأثیرات این اندیشمند بزرگ در زمینه های مختلف نشان داده شود.
از آرتور شوپنهاور فیلسوف و نویسنده برجسته آلمانی به دلیل برخورداری از یک جهان بینی بدبینانه اغلب به عنوان فیلسوفی انسان ستیز یاد می شود. فیلسوفی که اندیشه هایش هرگز مورد توجه محیط های آکادمیک و دانشگاهی قرار نگرفت.
شوپنهاور فلسفه ایده آلیسم ذهنیت گرای مختص به خود را بیشتر با تأثیرپذیری از افلاطون و کانت گسترش داد و موضوعاتی نظیر اراده گرایی متافیزیکی و اخلاق ترحم را در کانون توجهات خود قرار داد.
شوپنهاور فلسفه هگل را هرگز نپذیرفت و در آثار خود به مجادله قلمی با وی، شلینگ، فیشته و اشلایرماخر و به طور کلی با ایده آلیسم آلمانی پرداخت. علاوه بر این وی از پیروان آیین بودایی بود، واقعیتی که به طور واضحی در آثار وی منعکس شده است.
زندگی از نظر شوپنهاور همان درد و رنج است و هنر برای گریختن از این فلاکت، هر چند به صورت موقتی، بهترین تدبیر محسوب می شود. از این درد و رنج، فلسفه اخلاقی نشأت می گیرد که انسان ها را در مقابل بکدیگر و حتی در مقابل حیوانات مکلف به ترحم می نماید.
خروج قطعی از این فرآیند مصیب بار تنها با چشم پوشی کامل از همه تمایلات و درخواست ها و همچنین انکار اراده معطوف به زندگی، امکان پذیر می شود.
بی تردید کمتر فیلسوفی در عصر جدید توانسته همانند شوپنهاور چنین تأثیری شگرف بر هنر، علم، ادبیات، روانشناسی و فلسفه زندگی داشته باشد، به طوری که افراد سرشناس و مشهوری نظیر ریشارد واگنر، توماس هاردی، فریدریش نیچه، آنری برگسون، توماس مان، هرمان هسه، آلبرت آینشتاین، خورخه لوئیس بورخس و بسیاری از بزرگان اندیشه و علمِ قرن نوزدهم و بیستم از شیفتگان و ستایشگران شوپنهاور محسوب می شوند.
لئو تولستوی در تابستان سال 1869، نُه سال بعد از درگذشت شوپنهاور در تمجید از وی نوشت:
«می دانید این تابستان چه اهمیتی برای من داشته است؟ شور و اشتیاقی بی وقفه برای شوپنهاور و یک سری لذت های ذهنی که تا کنون هرگز آنها را تجربه نکرده بودم. نمی دانم که نظرم را در آینده تغییر خواهم داد یا نه. در هر صورت، اکنون اطمینان دارم که شوپنهاور نابغه ترین انسان است. هنگامی که آثار وی را می خوانم، برای من قابل درک نیست که چرا نام او تا این حد ناشناخته باقی مانده است. حداکثر یک توضیح برای این موضوع وجود دارد، توضیحی که شوپنهاور خود اغلب آن را تکرار کرده است، چون که بر روی این کره خاکی کم و بیش تنها ابلهان ساکن هستند.»
و شاید بتوان این جملاتِ لئو تولستوی را بهترین توصیف در مورد شوپنهاور و وضعیت وی دانست. به هر حال میراث فلسفی و فکری پراهمیت و گرانبهایی از این فیلسوف به جا مانده است که می تواند در هر زمان مورد استفاده قرار گیرد، چون همان گونه که ماکس هورکهایمر ادعا نموده: « افکار شوپنهاور بی نهایت به روز هستند»
آرتور شوپنهاور با وجود برخورداری از طیف وسیعی از خوانندگان، به حاشیه رانده شده است و چنین اتافقی برای تعداد بسیار اندکی از فیلسوفان کلاسیک روی داده است. کتاب ها و آثار وی به درون خانه های شهروندان طبقه متوسط راه یافته و الهام بخش نسل هایی از هنرمندان و همچنین فلسفه خوانان غیر حرفه ای بوده اند. در خارج از مرزهای آلمان نیز وی یکی از پرخواننده ترین فلاسفه آلمانی به حساب می آید.
با این وجود شوپنهاور در مقالات و مباحث فلسفی به صورت عجیبی غایب مانده است. جامعه آکادمیک از همان ابتدا با اندیشمندی که منکر رهایی انسان بوده و عقل را پیشکار غرایز غیر عقلانی می داند، با مشکل مواجه بوده است. در حقیقت شوپنهاور هرگز با جریان اصلی فلسفه سازگار پذیر نبوده است.
برای بخش بزرگی از افکار عمومی نیز شوپنهاور فیلسوف تحقیر کننده انسان و فیلسوفی که با پیشرفت میانه خوبی نداشته، باقی مانده است. شوپنهاور به آن گروه از اندیشمندان تعلق دارد که جهان را تفسیر کرده اند در حالیکه هیچ اعتقادی به تغییر آن نداشته اند.
نظریه پردازان مارکسیست وی را یک خرد گریز و مدافع ارتجاع خطاب می کردند. اما آیا او همان کسی نبود که در وصیت نامه خود برای سربازانی که در سال 1848 در شهر فرانکفورت1 جهت اعتلای دموکراسی جان خود را از دست داده بودند، بخشی از اموال خود را اختصاص داد؟ اظهارات شوپنهاور در مورد زنان، که آنها را به عنوان «جنس نابالغ و ناکامل» قلمداد کرده، او را به عنوان متفکری زن ستیز معرفی نموده و به هدفی ایده آل جهت انتقادات فمینیستی و همچنین موضوعی ارزشمند برای هر گونه مطالعات جنسیتی تبدیل کرده است. به نظر هیچ فیلسوف کلاسیکی همانند شوپنهاور این گونه نسبت به نزاکت سیاسی قرن بیستم و بیست و یکم، بی اعتنا نبوده است.
آیا شوپنهاور در حقیقت آن زن ستیزِ نامتعارفی بود که از انسان گرایی امتناع می کرد؟ آیا می توان او را سزاوار چنین برداشت ها و برخوردهایی دانست؟ شوپنهاور از چنین ویژگی هایی برخوردار نبوده و هر شوپنهاور خوانی که آثار او را به دقت مورد مطالعه قرار داده، می داند که کلیشه های رایج در مورد این فیلسوف بیانگر نیمی از واقعیت نیز نیستند.
با اینکه شوپنهاور علاقه ای به افکار مترقی نداشته، اما دوستدار جنبش روشنگری و سرشار از همدلی برای رنج های نه فقط انسان، بلکه هر مخلوقی بوده است. او را باید ناظری روشن اندیش و واقع نگر برای دنیا قلمداد نمود که فلسفه را به سوی واقع نگری سوق داده است.
علاوه بر این وی یک سبک شناس استثنایی است که نه تنها زبان فلسفی را تحریف نکرد بلکه به آن شفافیت و درخشش بیشتری نیز بخشید. شوپنهاور بیش از هر چیزی ماجراجوی عرصه اندیشه بوده که راه های جدیدی را پیش روی دنیای فلسفه گشوده است.
در مجموع می توان مدعی شد که شوپنهاور شایسته برخورداری از تصویر یا به عبارت دیگر پرتره بسیار بزرگ و با جزئیات بیشتری است.
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.