آزادی
تقریبا هر حزب سیاسی ادعا دارد که طرفدار “آزادی” است. در بیش تر مناظرات اخلاقی یا اجتماعی، نشان دادن این که کنشی “آزادی” را حفظ یا تقویت خواهد کرد، استدلال محکمی به شمار میرود.
با این حال “آزادی” معانی بسیار متفاوتی دارد، از فعالیت آزاد اقتصادی تا حق انتشار آرای مناقشهبرانگیز، و از گزینشهای جنسی تا دسترسی آزاد به اطلاعات.
در نهایت، چنین به نظر میآید که گویی واژهی “آزادی” معنایش را از دست داده است، یا این که تقریبا میتواند به هر چیزی دلالت داشته باشد. اگزیستانسسیالیسم میتواند مفهوم “آزادی” را هم به امری اضطراری و هم به امری چالشبرانگیز، مبدل کند.
در رمان سن عقلِ سارتر، مرد و زنی در حال مشاجره هستند. آن دو عاشق یکدیگرند، و زن باردار است. تصمیمهای آنها در تقابل با یکدیگر میباشند.
زن که مارسل نام دارد، خشمگینانه میگوید که “تو میخواهی آزاد باشی. مطلقا آزاد. ایراد تو همین است.” مرد که متیو نام دارد، سرآسیمه پاسخ میدهد: “مگر راهی جز این برای انسان وجود دارد؟” اینجاست که پارادوکس آزادی اگزیستانسیالیستی نمایان میشود.
تنها چیزی که نمیتوانیم انتخاب کنیم این است که آزادی خود را انکار کنیم. متیو در ادامه اضافه میکند که همهی ما در این موضوع همراهیم. ما ناچاریم که آزاد باشیم، اما عدهای هنوز این خبر هولناک را نشنیدهاند. چنین آزادیای نه لطف است و نه حق: این یک امر ناگزیر است. به بیان آیریس مرداک، “ما محکوم به آزادی هستیم.”
این نگاه به آزادی، از برخی جهات جانفرسا است. به سربازی دستور داده شده که به کسی شلیک کند. او در پایینترین سطح از سلسله مراتب نظامی قرار دارد. همچنین ذهنیت او به وسیلهی دروغهای حاکمیت شکل گرفته است و بنابراین قربانی را تهدیدی برای تمام ملت میداند.
آیا به این ترتیب این سرباز میتواند ادعا کند که در گرفتن تصمیم برای شلیک، آزاد نبوده است؟ از دیدگاه اگزیستانسیالیستی سارتر و مرداک، سرباز هرگز نمیتواند از زیر بار مسئولیت خود شانه خالی کند: هر چند هم اوضاع وخیم باشد، باز او همواره آزاد است.
بنابراین چنین آزادیای نوعی پرسش است، نه نوعی پاسخ: همان گونه که مارسل بعدها خشمگینانه میاندیشد، “آزادی به کسی کمک نکرده تا زندگی کند.”
برگرفته از کتاب فرهنگ توصیفی اگزیستانسیالیسم