آسایشگرایی، قطع و به یقین، جهانبینیِ شومی است؛ و ملّتی نظیر انگلیسیها که مملو از این گرایشاند، نمیتوانند چیزی بیش از تَلی از اجساد زنده باشند.
آسایش
- کلیّت کالبد ملّی از این رهگذرْ متعفن میشود؛ زیرا فرد نباید تصوّر کند که آسایش، سبکی زندگیست که تنها مشمول حال گروه برگزیدۀ کوچکی از اغنیاء میشود.
در انگلستان امروز، هر عضو اتحادیۀ صنفیْ در باتلاقی از آسایش فرورفته است؛ چون آسودگی حقیقتاً شکلی خارجی از زندگی نیست، بلکه طریقی مشخّص از ارزشگذاری اَشکال زندگی است. آسایش در اشیاء یافت نمیشود، بلکه در ذهن است؛ و از این رو، آسودگی ممکن است به یک نحوْ میان فقرا و اغنیاء پراکنده شود.
امّا این امر اساساً با خطر بسیار توام است؛ زیرا ارزشهای دیگری به درون روح نفوذ میکنند که مستعد به پستی کشاندن روح فرداند. آنکه شاکر زندگی آسوده و دلپذیر است، باید ارزشی والا برای کالاهای مادّی نیز قائل باشد؛ و آنکه چنین میکند، بهطور مشابه باید ارزشی بسیار برای وفور کالاهای مادّی قائل شود.
بالتّبع، در جایی که وارونگی تمام ارزشها ادامه دارد، اگر قرار باشد که این وارونگیْ بدل به پدیدهای عمومی در میان ملّت شود، نتایجی ویرانگر در پی خواهد داشت. اینکه ما خود به شخصه تا چه اندازه در انحراف از تمامی فرهنگ راستین آلمان تا پیش از جنگْ پیش رفتیم، همچنان در خاطـــرِ همگانْ زنده است.
- ورزش، برادرِ دوقلوی آسودگی است؛ و همراه با آسودگی متولّد میشود. ورزش نیز در بنیان و سرآغازهای خود، بیگزند است؛ و در هیأتی از تمرینات فیزیکی و یار غارِ هر جوانِ پویا و سرزنده ظاهر میشود.
امّا همچنان که در مسیرِ ورزش پیش میرویم، درمییابیم که ورزش نیز خود را همچون نوعی بیماری به نمایش میگذارد؛ فیالواقع، ورزش با پیشروی خودْ جای فعالیّتهای مهمتر زندگی را میگیرد، و سرشت سالم را از ضایع میکند.
وقتی ورزش در آن واحدْ خواهان جایگزین شدن با تمرینات نظامی و اشتغالِ فکری میشود- چنانکه این امر درخصوص انگلستان امروز، و آلمان پیش از جنگ صادق بود- بدل به نوعی بیماری میگردد.
در این زمینه: رهایی از شر
برگرفته از کتاب سوداگران و قهرمانان