در یک گزارشی از بانک جهانی، فیلیپینیهایی که در یک کنفرانس شرکت میکنند به این سؤال پاسخ میدهند که «برای شهروند خوب بودن چه چیزی لازم است؟» دو چالش برای این نوع نظریهپردازیها، محوری هستند.
شهروند خوب
چه اقداماتی بیش از هرچیز ضرر به همراه دارد و چه شواهدی این ادعاها را تأیید میکند؟ برای مثال سرعت غیرمجاز برای راننده و دیگران یک خطر است اما ممکن است برای خود راننده لذتبخش باشد و آنها را قادر میسازد سریعتر به جایی که میروند برسند.
آیا هزینهها بیشتر از منافع است؟ علاوه بر این چه چیزی منفعت یا ضرر محسوب میشود؟ به عنوان مثال آیا نظارت بر رفتار یکدیگر درمورد قانون شکنی احتمالی برای شهروندان مفید یا مضر است؟ فلاسفه و نه فقط فیلسوفان سیاسی تلاش میکنند مجموعهای از اصول اخلاقی را که شهروندان خوب باید اتخاذ کنند، شناسایی کنند.
به عنوان مثال یک شهروند خوب با دیگران همان گونه رفتار میکند که خودشان دوست دارند با او رفتار شود (اصطلاحاً قانون طلایی). یک شهروند خوب دروغ نمیگوید زیرا دروغ گفتن اشتباه است. در عمل شناسایی قوانینی که در سطح جهانی سازگار یا پذیرفته شدهاند دشوار است.
آیا دروغ گفتن همیشه اشتباه است؟ اگر یک دولت تصمیم بگیرد که برای محافظت از شهروندان خود باید به دشمن دروغ بگوید، چه؟ آیا یک دولت خوب قاعدتاً موظف به انجام این کار نیست؟ اما آیا این امر باعث ایجاد یک شیب لغزنده میشود که در آن دولتها معتقدند دروغگویی را به عنوان یک امر طبیعی توجیه میکنند؟ برخی از دانشمندان علوم سیاسی هنجاری به دنبال شناسایی و درک ویژگیهای شخصیتی هستند که در نوع خود قابل تحسین است.
آنها به جای این که استدلال کنند که شهروندان خوب باید دروغ بگویند زیرا دروغ به منافع عمومی آسیب میرساند یا یک اصل اخلاقی جهانی را نقض میکند؛ استدلال میکنند که شهروندان خوب باید حقیقت را بگویند زیرا یک فرد خوب دروغ نمیگوید.
بر اساس این طرز تفکر یک دولت از شهروندان خود محافظت میکند زیرا انجام این کار باعث بهبود زندگی آنها میشود و وظایف دولت را انجام میدهد و بلکه به این دلیل که انجام این کار باعث ایجاد یک دولت خوب میشود. این کاری است که دولتهای خوب انجام میدهند.
در این زمینه: اهمیت سازش سیاسی
برگرفته از کتاب درآمدی بر علم سیاست