یوحنا
یکی از مهمترین متونی که در اوایل مسیحیت با رویکردی گنوسی، اسطورهی سوفیا را روایت کرده است، آپوکریفای یوحنا نام دارد. این اثر که احتمالا حدود میانه تا اواخر قرن دوم میلادی به دست نویسندهای ناشناس نگاشته شده است، مکاشفهای را بیان میکند که در آن عیسی مسیح بر یوحنای رسول ظاهر شده و اسراری را دربارهی خدای متعال، قلمروی الهی، چگونگی خلقت جهان مادی و سرنوشت نهایی انسانها را با او در میان گذاشت.
آپوکریفای یوحنا در زمرهی آثار گنوسی شیثی در نظر گرفته میشود. در اینگونه آثار، شیث به عنوان شخصیتی که اسراری را آشکار میسازد و در نجات بخشی نقش موثری دارد، مطرح میشود. با نظر به اسطورهی سوفیا در آپوکریفای یوحنا و انجیل حقیقت، میتوان این دو روایت را دارای شباهتهای بسیاری یافت که این موضوع بر استفاده از اثری سوم یا تاثیرپذیری از یکدیگر دلالت دارد.
پیش از هر چیز، ضروری است به یک نکتهی مهم دربارهی آپوکریفای یوحنا که غالبا در ارتباط با موضوع سوفیا مطرح میشود و نظر پژوهشگران را به خود جلب میکند، توجه کرد و آن نکته وجود عناصری از تفکر باربلویی در این اثر است. بنابراین، باید ابتدا توضیح اندکی دربارهی این تفکر و جایگاه آن در آپوکریفای یوحنا ارائه شود. داشو، نویسنده و مورخ آمریکایی، در کنار دیگر شخصیتهایی که به عنوان عنصر مونث الهی یاد میشوند، به باربلو اشاره میکند که چهرهی برجستهای در آیین گنوسی مصری است.
معرفی او به عنوان تجلی خدا به حکمت شباهت دارد و نویسندگان بسیاری او را به عنوان بخشی از تثلیث در راستای پدر و پسر، مادر باربلو خطاب میکنند. در آپوکریفای یوحنا، باربلو همسر خدای متعال است که به مثابه زهدان در نظر گرفته میشود. این اصل زنانه، شرایط را برای تولد ثمرهی پلهروما یا مسیح فراهم میآورد. او همان نور الهی خدای متعال است که همه چیز از آن تجلی مییابد. در نهایت، باربلو همان انوئیا، اولین تصور مبهم از خود خدا، که از طریق او شناخت و درک شهودی خدا به صورت غیر قابل بیان حاصل میشود.
بنابراین، اولین نمود حکمت به عنوان شخصیت مونث الهی در آپوکریفای یوحنا را در باربلو میتوان یافت، هرچند این سوفیا است که نقش اصلی را به عنوان تجسم زنانهی حکمت الهی ایفا میکند.
همچون دیگر متون گنوسی، ابتدای مکاشفه با توضیحات فراوانی دربارهی ذات توصیف ناپذیر خدای متعال و قلمروی الهی آغاز میشود؛ با بازتاب تصویر خدا در آبهایی که او را احاطه کردهاند، انوئیا یا فکر او به صورتی مستقل از خدا جدا و باربلو نامیده شد.
باربلو از خدا خواست که به او «معرفت نخستین» را اعطا کند و با این عمل ائونها و پله روما را به وجود میآورد. فقط «یگانه پسر» یا مسیح است که به شیوهی جنسیتری نسبت به دیگر ائونها با مراقبهی دقیق انوئیا دربارهی پدر، زاده شد. در میان ائونها، سوفیا با فکر کردن به پدر و معرفت نخستین، علیرغم عدم رضایت پدر و جفت خود، دست به آفرینش زد و چون این عمل از روی جهالت بود، خلقتی زشت و ناقص به صورت شیر و مار به وجود آورد. از این رو، سوفیا آفریدهاش را در مکانی که هیچ ائونی آن را نبیند، در ابری از نور قرار داد و آن را یالدابائوث نامید.
او نخستین آرخون بود که قدرت زیادی را از مادرش به دست آورد و دست به آفرینش جهان خود زد. از آنجایی که یالدابائوث نسبت به عالم برتر آگاهی نداشت، خود را خدای واحد خواند. در نتیجهی این اتفاق، سوفیا پشیمان شد و توبه کرد.
با شفاعت ائونهای دیگر، پدر به سوفیا اجازه داد که برای اصلاح خطای خود اقدام کند ولی او در اجرای هدف خود ناکام میماند. در این زمان است که یالدابائوث دست به خلقت انسان میزند و خدا برای حل این مشکل مسیح را اعزام کرد و هستی انسان از دم مسیحایی شکل گرفت. در نهایت، خدا برای هدایت انسان، ائونی به نام «زندگی» را در او قرار داد تا راه تعالی را به وی نشان دهد.
به عقیدهی زلاتکو پلش که آپوکریفای یوحنا را مورد بررسی قرار داده است، این این اثر دارای اهمیت فراوانی است چرا که سعی در بیان لایههای روانی انسانی در قالب اسطوره دارد. برای مثال، دربارهی سوفیا میتوان چنین نتیجه گرفت که او در واقع بیانگر کهن الگوی بیشتر افراد است که دارای روح سرکشی هستند و تمایل به انجام عملی غیرقانونی دارند.
این افراد مرتکب خطایی میشوند و با وجود اینکه آگاه به آن هستند اما تا مدتها بر آن پافشاری میکنند. به این دلیل است که در متن، مسیح، سوفیا را «خواهر ما» خطاب میکند. با این حال، نویسنده توضیح میدهد که خداوند انسان را ناامید رها نکرده و فرصتی مجدد برای سوفیا فراهم میکند. انسان باید همچون سوفیا دست به اقدامی جسورانه زده و برای اصلاح خطای خود کوشش کند.
ما قبلا اینجا در این مورد مطلبی را منتشر کرده ایم
برگرفته از کتاب اسطوره سوفیا