حقیقت روانشناسی نظریه های توطئه
این سؤال را معمولاً شهروندان هلندی فعال در وبسایتهای توطئه با خشم و عصبانیت از من میپرسند. کسانی که به نحوی از تحقیقات من روی نظریههای توطئه آزرده هستند. اینها معتقدند که «ویروس ایبولا» واقعاً در آزمایشگاه خلق شد یا حادثه یازده سپتامبر کار خود دولت آمریکا بود.
این پیامها معمولاً و به اشتباه گمان میکنند اگر شخصی روی روانشناسی نظریههای توطئه تحقیق کند، تمام نظریههای مردم را بیاعتبار و آن مردم را بیمار خواهد دانست. من به فرستندگان این ایمیلها دو پاسخ دارم:
اولاً: خوانندگان باید نظر یک استاد دانشگاه را قبل از فرستادن این پیامهای خشمآلود با دقت بیشتری بخوانند. در این صورت میفهمیدند که من غیر از نظریههای توطئه، روی گرایش انسان به فریب و فساد هم تحقیق میکنم و اخیراً هم کتابی منتشر شد. فساد هم شکل واقعی فریب بوده و مردم گاهی برای دنبال کردن اهداف خودخواهانه، دیگران را فریب میدهند.
دوم: روانشناسی نظریههای توطئه در مورد درستی یا نادرستی نظریههای توطئه نیست، بلکه بررسی میکند که چه کسی آن را باور میکند. بیشتر آنها غیرعقلانی بوده و از لحاظ اعتقاد اکثر مردم به آنها قابل بررسی هستند. علاوه بر این، من به بعضی از نظریههای توطئه مغرورانهتر که اینترنت را فراگرفتهاند، مشکوکم. معتقدم که ایبولا در آزمایشگاه خلق شد و حادثه یازده سپتامبر توسط گروه نوزده نفری انتحاری القاعده اتفاق افتاد. طبق تعریف ارائه شده، اینها نظریه توطئه نبودند چون شواهد آنها بسیار محکم بوده و توطئه آن نوزده نفر به نمایش درآمده است. پس پنهانکاری مداوم هم موجود نیست.
این کتاب، یک مطالعه علمی و متمرکز بر روانشناسی نظریههای توطئه است. سؤالات رایج در این حوزه عبارتند از:
– کدام ویژگیهای شخصیتی تعیینکننده باور فرد به نظریههای توطئه هستند؟
– چرا بعضی از مردم بیشتر از دیگران نظریههای توطئه را باور میکنند؟
– باور به یک نظریه توطئه، تا چه حدی باور به دیگر نظریههای توطئه را پیشبینی میکند؟
– مردم در چه مواقعی کمتر و چه مواقعی بیشتر نظریههای توطئه را باور میکنند؟
– عواقب نظریههای توطئه برای احساسات و رفتار باورکنندگان چیست؟
برای بررسی این مطالب، لازم نیست که نظریههای توطئه تحت بررسی لزوماً غلط باشد و مدرک تازهای هم برای توطئه واقعی نیاز نیست. بررسیهای ما طبق نتایجی است که در این حوزه تحقیقات بهدست آمد. اجازه دهید این اصل را با مقایسه آن با روانشناسی مذهب، روشن کنم.
اکثر دانشمندان علوم اجتماعی، اعتقادات مذهبی را مطالعه کرده و دریافتند که مردم مذهبی در شرایط ترسناک و ناایمن، به ایمان خود بیشتر متوسل شده و به دعا کردن میپردازند. نظریه پشتِ این یافته بیان میکند که مردم نیاز به احساس کنترل شدن دارند. انسان در شرایط غیرقابل پیشبینی، خود را تحت کنترل کمتری دیده و به منابع خارجی کنترل، مثلاً خدا، اعتماد میکنند. در این صورت آیا لازم است که وجود خدا ثابت، رد یا فرض شود؟ پاسخ من منفی است.
مردم در دینداری متفاوتند. باید پرسید که چرا بعضی از مردم اعتقادات مذهبی خاص داشته و بقیه ندارند؟ چرا مردم در شرایط ترسناک مذهبیتر میشوند؟ چون باعث آسودگی میشود. این نتیجهگیری در مورد وجود خدا هیچ نظری نداشته و اینکه مردم به وجود خدا باور میکنند یا نه، قضاوت ارزشی نمیکند.
بدون اطمینان از حقیقت نظریههای توطئه خاص هم میتوان باور به نظریههای توطئه را مطالعه کرد. راستش را بخواهید پژوهشی را در نظریه توطئهای انجام دادم که اتفاقاً واقعی بود: «ماجرای رسوایی واترگیت». یک گروه پنج نفری در حال دزدی از مرکز فرماندهی کمیته ملی دمکرات در هتل واترگیت واشنگتن دیسی دستگیر شدند.
این دزدی بخشی از طرح بزرگتر جمهوریخواهان برای جاسوسی میان دمکراتها بود. بسیاری از کارمندان عالیرتبه کاخ سفید، از جمله خود رئیسجمهور نیکسون، بعد از دستگیری مجرمان، هرگونه مشارکت خود را تکذیب کردند.
در بازجوییهای بعدی که ثابت شد نیکسون حضور خود را پنهان کرده است، نوار ضبطشدهای بین مردم انتشار یافت، مبنی بر اینکه نیکسون در دفتر کار خود جلساتی تشکیل داده تا حضور خود را پنهان کند. نهایتاً در نهم آگوست 1974 نیکسون از مقام خود استعفا داد. دو محقق به نامهای «توماس رایت» و «جک آربوت نت» در مورد مشکوک بودن مردم به ماجرای واترگیت حتی بعد از اشاعه آن تحقیق کردند. این کار در ماه می 1973 قبل از دستور دیوان عالی آمریکا به انتشار عمومی نوارهای ضبطشده نیکسون شروع شد.
زمانی بود که این ماجرا هنوز یک نظریه توطئه بود. این محققان به دنبال یافتن عواملی بودند که پیشبینی میکرد مردم چطور به نقش نیکسون مشکوک بودند. آنها با پرداختن به موضوع اعتماد میان فردی، دریافتند که میل اساسی افراد به عدم اعتماد به دیگران، باعث شک بیشتر به حضور نیکسون میشود.
آنها نقش ایدئولوژی سیاسی را درباره اینکه کدامیک از حزب دمکرات یا جمهوریخواه به حضور نیکسون مشکوک بودند، آزمودند. طبق نتایج، هرچه مردم در زندگی به دیگران بیشتر بیاعتماد بودند، نظریه توطئه حضور نیکسون را بیشتر باور میکردند. همچنین حزب دمکرات بیش از حزب جمهوریخواه به این نظریه معتقد بود.
همه ماجرا واضح بود. نیکسون فعالانه نقش خود را کتمان کرد ولی وقتی آشکار شد دیگر نظریه توطئه نبود. امروزه تعداد کمی از مردم نقش نیکسون را در ماجرای واترگیت انکار میکنند. توماس رایت و جک آربوت نت به دنبال درستی یا نادرستی نظریه توطئه ماجرای واترگیت نبودند، بلکه مشتاق پی بردن به عوامل شخصی و سیاسی بودند که باعث میشد مردم در آن برهه از زمان به این نظریه توطئه باور کنند. اعتماد به مردم باعث کاهش میل به نظریه توطئه میشود. گروههای ناهمسان ایدئولوژیکی، نظریههای توطئه را نسبت به هم میپذیرند مثلاً دمکراتها نسبت به جمهوریخواهان و برعکس.
در فصلهای بعد به عوامل شخصیتی و موقعیتی اشاره خواهم کرد که بیانگر میزان استعداد مردم به باور نظریههای توطئه هستند. در این فصل با دو موضوع ثابت روانشناسی نظریههای توطئه کار دارم. آیا باید برای ما اهمیت داشته باشد که مردم چنین باورهایی دارند یا نه؟ آیا مردمی که به این نظریهها معتقدند بیمار روانی محسوب میشوند؟
ما بیشتر در این برگه مطلبی در این رابطه منتشر کرده ایم
برگرفته از کتاب روانشناسی نظریههای توطئه