آیا ویتگنشتاین تارک الدنیا بود بر اساس مقیاس‌های امروزی ویتگنشتاین - نشر پیله

آیا ویتگنشتاین تارک الدنیا بود

کتاب ویتگنشتاین و پیامدها
Rate this post

ویتگنشتاین

ویتگنشتاین که بی‌تردید معروف‌ترین و در عین حال کمتر شناخته شده‌ترین فیلسوف دوران ما محسوب می‌شود، در یک خانواده ثروتمند وینی به دنیا آمد، اما بعدها از ثروت ارث رسیده به خود چشم پوشی نمود، زیرا آگاه بود که دارایی و ثروت می‌توانند به مانعی برای فعالیت‌های فکری بدل شوند. وی مهندس و ریاضی دان مستعدی بود که خود را به صورت کامل وقف فلسفه نمود، موضوعی که به آن نه به عنوان یک آموزه، بلکه یک فعالیت می‌نگریست.

وی در طول زندگی خود مدام به فکر خودکشی بود، سه برادر و تنها دوست صمیمی‌اش از دوران مدرسه نیز خود کشی کرده بودند. وی در این باره به دوستش پاول انگلمن می‌نویسد: «من همواره به فکر خودکشی بوده‌ام و چنین افکاری همچنان در ذهن من از بین نرفته اند، من به طور کامل غرق شده ام». شخصیت شناسی ویتگنشتاین وی را به عنوان یک شخصیت درون گرا نشان می‌دهد که همه کنش‌ها و واکنش‌های وی به عنوان اعتراض به بی‌خیالی طبقه مرفه جامعه (که خود نیز متعلق به آن بود) در برابر هر نوع سنت فلج کننده قابل درک هستند، واقعیتی که هم برای شکل انعطاف ناپذیرِ زندگی وی و هم برای اندیشه‌های فلسفی‌اش صادق است.

با این حال ویتگنشتاین در هنگام مرگ نیز خوشحال بود، چون در آخرین صحبت‌های خود پیش از ترک این جهان گفته است: «به دوستانم بگویید که من زندگی فوق العاده‌ای داشته ام».

بر اساس مقیاس‌های امروزی ویتگنشتاین فردی تارک الدنیا بوده است. قبل از شروع جنگ جهانی اول وی مدتی را در مزرعه‌ای دور افتاده در نروژ گذراند و بعد به حرفه معلمی در روستا و باغبانی پرداخت. آیا این نوع از زندگی از نظر شخصیت پیچیده‌ای همچون ویتگنشتاین، یک زندگی فوق‌العاده بوده است؟

وی همچنین مهندسی بی‌نظیر بود، طرحی از یک موتور هواپیما که از سوی وی مطرح گردید، بعدها به صورت گسترده‌ای مورد استفاده قرار گرفت. ویتگنشتاین ترجیح می‌داد، ایده‌هایی از مهندسی، منطق و ریاضیات را به فلسفه منتقل نماید. وی در ابتدا مایل به تحصیل در رشته مهندسی مکانیک در دانشگاه برلین بود، اما به توصیه پدرش به کمبریج نزد برتراند راسل رفت، اندیشمندی که ویتگنشتاین را «نمونه کامل یک نبوغ» می‌دانست.

در تابستان سال 1914 وقوع جنگ جهانی اول وی را در وین غافلگیر نمود، وی پیش از این مبلغی به میزان یکصد هزار کرون از دارایی‌های خود را جهت کمک به هنرمندان جوان اختصاص داده بود. وی در جنگ به صورت داوطلبانه شرکت کرد و همزمان با پایان آن، معروف‌ترین اثر خود با عنوان «رساله منطقی- فلسفی» را به اتمام رساند و در ادامه نیز دیگر اثر معروف خود با عنوان «پژوهش‌های فلسفی» را به رشته تحریر درآورد.

با اینکه از ویتگنشتاین آثار چندان زیادی به جا نمانده است، اما وی تأثیرات زیادی در فلسفه از خود بر جای گذاشته و این تأثیرگذاری در حالی روی داده است که وی مجبور بوده سال‌ها برای پذیرفته شدن «رساله منطقی- فلسفی» به عنوان رساله دکترای خود منتظر بماند.

وی پایه گذار هیچ مکتبی در فلسفه نبوده است، حتی اگر اعضای اثبات گرای حلقه وین، به اشتباه مدعی اندیشه‌های وی شده باشند. کار فلسفی ویتگنشتاین از شکل گرایی خاصی برخوردار نیست، وی از نقل قول کردن و ارجاع دادن صرف نظر می‌کند و به همین دلیل ناقض فعالیت‌ها و روندهای موجود در علم فلسفه به حساب می‌آید.

با این وجود می‌توان ویتگنشتاین را به عنوان یکی از نمایندگان اصلی نظریه «چرخش زبانی» قلمداد کرد، جریانی که زبان و همچنین رابطه زبان با جهان را در کانون فلسفه قرار می‌دهد.

ویتگنشتاین تلاش می‌کند تا زبان را به کمک روش‌های دقیق منطقِ ریاضیات و علوم طبیعی توصیف کند و به این ترتیب به ترسیم مرزی بین گفتنی‌ها (چیزی که با زبان قابل بیان است) و «غیر قابل گفتنی‌ها» (چیزی که با زبان قابل بیان نیست و تنها قابل نشان دادن است) نائل می‌شود. مسئله‌ای که وی از آن به عنوان «مشکل اصلی فلسفه» یاد می‌کند. به این ترتیب از نظر وی «همه فلسفه انتقاد از زبان» است و در همین راستا مشهورترین نقل قول از وی عبارت است از: «آنچه نمی‌توان درباره‌اش سخن گفت باید درباره‌اش خاموش ماند».

چنین افکاری تنها بیان گر یک جنبه از ماهیت ویتگنشتاین هستند. جنبه دیگر از ماهیت وی بواسطه زندگی ذهنی یا به عبارت دیگر فرآیندهای ذهنی وی تعیین می‌شوند، مسئله‌ای که بحران‌های فراوانی را به همراه داشت. اینکه مادرش از طریق مداخله واتیکان توانست پس از اتمام جنگ جهانی اول، آزادی زود هنگام  وی از اسارات ایتالیایی‌ها را امکان پذیر نماید، سبب بروز افسردگی در وی شد.

خواندن آثار تولستوی باعث گردید که وی در ادامه زندگی ساده‌ای را انتخاب نماید؛ او به عنوان معلم آموزش دید، به تدریس در برخی از روستاهای اتریش پرداخت، در خانه‌هایی بسیار ساده زندگی می‌کرد، عصبی بود، به صورت یکی از دانش آموزان خود سیلی زد، اما در بین آنها بسیار محبوب بود، در واقع آنها آن «شور و اشتیاق مقدسی» که در ویتگنشتاین می‌سوخت را احساس می‌کردند.

در سال 1926 ویتگنشتاین از حرفه معلمی دست کشید و مشغول به طراحی و ساخت خانه‌ای برای خواهرش در وین شد، البته پیش از این وی مدتی نیز به عنوان باغبان در یک صومعه مشغول به کار شده بود. در سال 1929 وی بار دیگر به کمبریج بازگشت و از این به بعد بیشتر دوران زندگی خود را در آنجا گذراند.

با این وجود وی هرگز نتوانست خود را با آنجا هماهنگ و سازگار نماید و در محیط آن دیار به نوعی ادغام شود و برای همیشه یک اتریشی باقی ماند. در سال 1939 سرانجام ویتگنشتاین موفق به دریافت کرسی تدریس در دانشگاه شد و به تدریس ریاضیات و فلسفه پرداخت، در این بین وی برای یک سال و نیم به ایرلند رفت. ویتگنشتاین در سال 1949 بار دیگر به وین بازگشت تا دیداری با خواهر بیمارش داشته باشد. در همان سال نیز بیماری سرطان وی تشخیص داده شد، اما با این وجود وی همچنان به فعالیت فلسفی خود ادامه داد.

سرانجام لودویگ ویتگنشتاین در بیست و نهم آوریل سال 1951، سه روز پس از تولد شصت و دو سالگی‌اش در کمبریج چشم از جهان فرو بست. زندگی ویتگنشتاین را اگر با معیارهای عادی نتوان یک زندگی فوق العاده دانست، اما بی‌تردید باید آن را بسیار پربار و غنی ارزیابی کرد. ثروت و پرباری زندگی بی‌تردید به نگرش درونی می‌شود، نگرشی که هر فلسفه‌ای از آن سرچشمه می‌گیرد.

ما قبلا اینجا در این مورد مطلبی را منتشر کرده ایم

برگرفته از کتاب ویتگنشتاین و پیامدها

57000تومان

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *