احساس غرور به دین و آیین
احساس غروربه دین یکی دیگر از اشکال برتری و رجحان است. زمانی که تازه از چین برگشته بودم، در انجمنی در آمریکا که مخصوص زنان بود در مورد کشور چین سخنرانی میکردم.
در میان حاضرین خانم مسنی بود که در طول سخنرانی همیشه خوابش میبرد. ولی در آخر جلسه باحالتی متکبرانه از من میپرسید که چرامن در سخنرانی ام نمیگفتم که چرا چینیها به خاطر بیدین بودنشان هیچ فضیلتی نداشتند.
تصور میکنم که مورمونهای ساکن سالت لیک سیتی نیز باید همین نگرش و طرز فکر را در مورد غیر مورمونهایی که بار اول بین آنها راه یافتند، داشته باشند. در قرون وسطی مسیحیان و مسلمانان هیچ گاه نسبت به برتری و تفوق خودشان نسبت به دیگری شکی به دل راه نمی دادند.
همه این موارد طرق خوشایند احساس خود بزرگ بینی است. برای اینکه احساس خوشبختی داشته باشیم، به هر آن چه عزت نفس مان را تقویت کند نیاز داریم.
ما انسان هستیم و بنابراین هدف خلقت هستیم. آمریکایی هستیم، بنابراین آمریکا تنها کشور خداست. ما سفید پوست هستیم.
بنابراین خدا حام و نوادگانش را که سیاه پوست بودند نفرین کرد. ما پروتستان و کاتولیک هستیم بنابراین هرکدام که باشیم،
دیگری برایمان مایه نفرت و انزجار است. اگر مرد باشیم، زنها برایمان بیخرد و منطق، و اگر زن باشیم، مردان ظالم و وحشی هستند.
اگر شرقی باشیم، غربیها در نظر ما وحشی هستند و اگر غربی باشیم، شرقیها برایمان بیخاصیت و ضعیف هستند.
اگر با مغزهایمان کار کنیم، قشر تحصیل کرده برایمان حایز اهمیت هستند و اگر کار بدی انجام دهیم، بدی برایمان نماد شرافت است.
و در آخر اینکه فرای همه این ها، همه ما یک قابلیت منحصر بفرد داریم و آن اینکه ما خودمان هستیم.
با همه این تاملات به ظاهر دلخوش کننده به نبرد دنیا می رویم؛ و بدون این تاملات، شجاعتمان فرو میریزد.
و احساس می کنیم کمتر از دیگران هستیم زیرا که احساس برابری را نیاموخته ایم. اگر واقعا احساس کنیم همه باهم برابریم، و کسی نسبت به دیگری برتر و یا کمتر نیست، شاید زندگی کمترتبدیل به عرصه نبرد بشود، و دیگر نیازی به عاملی نداریم که به ما شجاعت کاذب دهد.
ما بیشتر در مورد این کتاب در این برگه مطلب نوشتهایم
برگرفته از کتاب در ستایش شکاکیت
نوشتهی برتراند راسل