اخلاق
هنگامی که در اخلاق از امر خوب صحبت به میان میآید، بر طبق نظر ویتگنشتاین از کلمه خوب نه در معنای روزمره – نسبی، بلکه در معنای مطلق استفاده میشود.
استفاده روزمره – نسبی از کلمه بدون اشکال است، «هر قضاوت نسبی در مورد ارزش تنها یک اظهار نظر درباره امر واقعی است و به همین خاطر میتواند این گونه بیان شود که این اظهار نظر و همچنین شکل آن شبیه به یک قضاوت در مورد ارزش به نظر نمیرسند، این مرد یک دونده خوب است، صرفاً و به سادگی به این معنا است که وی میتواند مقدار مسافت مشخصی را در مدت زمان مشخصی طی کند».
در مقابل اینکه در اخلاق منظور از «خوب» به معنای مطلق چیست، ناشی از اظهار نظری در مورد واقعیتی مشخص در جهان دانسته نمیشود، چون «هیچ اظهار نظری در مورد امر واقع نمیتواند قضاوتی مطلق در مورد ارزش ارائه دهد یا منظور گرداند».
در اینجا هنگامی که گفته میشود، نوع دوستی و فداکاری (یا هر ارزش دیگری) «فی نفسه خوب» یا «ارزشمند» هستند، آن ارزش بیشتر در معنایی فراگیر به عنوان چیزی که برای عموم معتبر است، مطرح میگردد.
اگر معنا دار بودن جملات عبارت باشد از اینکه یک جمله بتواند به عنوان یک تصویر (درست یا غلط) از شکل بندی اشیاء در واقعیت امور تعبیر گردد، در آن صورت چنین قضاوتهای مطلقی درباره ارزش را میبایست بیمعنا دانست. «فی نفسه خوب» یا «مطلقاً خوبِ» مورد نظر در اظهار نظرهای اخلاقی، خود شیء یا واقعیت امری در جهان محسوب نمیشود.
«به همین خاطر در اخلاق هیچ جملهای وجود ندارد، جملات نمیتوانند امور والاتر را بیان کنند» و «به همین دلیل واضح است که اخلاق چیزی برای گفتن ندارد».
ما بیشتر اینجا در این مورد مطلبی را منتشر کرده ایم
از کتاب ویتگنشتاین و پیامدها