جوامع روستایی
نباید فراموش کنیم که این جوامع روستایی عقبمانده، به رغم ظاهر ملایم و بیآزار خود، همواره بستر خوبی برای شکلگیری استبداد شرقی بودهاند.
این جوامع ذهن آدمی را درون دایره تنگ خود گرفتار کردند، به ابزاری مناسب برای جهل و خرافهاش تبدیل ساختند، در مقابل اصول سنتی مطیع و منقادش نمودند و آن را از هر گونه جاهطلبی و نیروی تاریخی تهی کردند.
نباید فراموش کرد که همین عقبماندههایی که فکر و ذکرشان فقط قطعه زمین کوچک خودشان بود، در کمال آرامش فروپاشی امپراتوریها، بیرحمیهایی که نامی برای آنان نمی شناسیم و قتل عام مردم شهرهای بزرگ را به نظاره مینشستند.
برای آنها چنین حوادثی اتفاقات طبیعی به حساب میآمد البته تا وقتی که خودشان هدف آنها قرار نمیگرفتند.
نباید فراموش کنیم که چنین زندگی پست، حقیرانه و عقبماندهیای که نتیجه این نوع زندگی بود به نیروهای ویرانگر، کور و افسارگسیخته میدان میداد، به طوری که کشتنْ خود بخشی از مناسک و آیینهای مذهبی به شمار میآمد و در تمام هندوستان رواج داشت.
نباید فراموش نمود که همین جوامع کوچک مملو از تمایزات کاستی و بردگی بودند، که آدمی را در انقیاد شرایط بیرونی قرار میداد بجای آنکه او را بر چنین شرایطی حاکم سازد، موقعیت اجتماعی خودساخته را به تقدیر محتوم و لایتغیر تبدیل مینمود و به پرستش متوحشانه طبیعت انجامید که تباهی و انحطاطش را میتوان در این حقیقت دید که انسان، این اشرف مخلوقات، در برابر میمون و گاو زانو میزند و پرستششان میکند.
ما قبلا اینجا در این مورد مطلبی را منتشر کرده ایم
برگرفته از کتاب سرمایه داری و مدرنیته