قلمروِ فرافردیِ اشارات سومبارت به نوشتارهایِ هاینریش فون ترایتشکه در رابطه با جنگ - نشر پیله

اشارات سومبارت به نوشتارهایِ هاینریش فون ترایتشکه در رابطه با جنگ

کتاب سوداگران و قهرمانان
Rate this post

قلمروِ فرافردیِ انسان، در غایت خویشْ از رهگذرِ ملّتی بازنمود می‌یابد که وی بدان تعلّق دارد؛ چراکه ملّتْ ضامنِ کامل‌ترین پیشرفت شخصیّت افرادی است که تشکیل‌دهندۀ آن‌اند.

جنگ

ملّی‌گرایی از رهگذرِ اهمّیّت لاهوتیِ آن، معنایی رستگارشناسانه پیدا می‌کند. کالبد سازمان‌یافتۀ ملّت، در دولت متجلّی می‌شود که برخوردار از کیفیّتی نهادی است؛ این موضوع را اسپنسر به اشتباه به جوامع نسبت داده است. دولت بر این مبنا قادر به رشد است، و لزوماً باید برای پیشرفتْ بسط و گسترش یابد.

 همین امر- چنانکه آدام مولر (1829- 1779) نیز خاطر نشان می‌کند- علت جنگ‌ها بوده است؛ زیرا در هر دولت، “فشاری درونی برای رشدِ حیاتیْ” جریان دارد “که نسبت به نسلِ کنونی کاملاً ناآگاه، و از انگیزه نسل‌های پیشین اشتقاق یافته است”.

کشوری که پیوسته برای جنگ آماده می‌شود، لزوماً برخوردار از شایستگی نظامی نیست، و این مقوله‌ای است که متفکّران انگلیسی نظیر اسپنسر، به همراه تبلیغات‌چی‌های بریتانیایی در خلالِ جنگْ آن‌را به‌منزلۀ گناه کبیرۀ آلمان تقبیح می‌کردند.

امّا سومبارت به نوشتارهایِ هاینریش فون ترایتشکه (1896- 1834)- مورِّخ و سیاستمدار آلمانی، و قهرمانِ هوهن‌تسولرن و بیسمارکِ پروس- برای توجیه نظامی‌گری آلمان استناد می‌کند. به زعم ترایتشکه، دولت صرفا “کالبدی از حیاتِ ملّی است”، و باید از طریق قدرت نظامی تقویت شود؛ زیرا که جنگ، ملازمِ دائمِ کشور است. جنگ دردناک است، امّا موجب کاستن از وسواس‌های فکریِ خودپسندانۀ فرد هم می‌شود.

به گفتۀ او: هر ملّت که به‌نحوی عالی شکل گرفته، به‌راحتی قربانی دوره‌ای طولانی از صلحِ تضعیف‌کننده و خودپسندی خواهد گردید. آسایش نامحدودِ جامعه، زوالِ نَه تنها دولت، بلکه در عین حال، به‌منزلۀ نابودیِ تام و تمام غنای مفهومی زندگی است.

ذهنیّت بورژوا یا فعالیّت جهان‌شهری- که تنها رضایتِ لذّات فردی را از نظر می‌گذراند- در آن واحد موجب تضعیف بنیان‌های جهان‌بینی اخلاقی والا، و باور به آرمان‌ها می‌شود.

اذهانِ سطحی، عاقبت به اقامۀ تُرّهاتی از این دست ختم می‌شوند که مقصود زندگی فرد، تملّک یافتن و لذّت است؛ که مقصودِ دولت چیزی نیست مگر روشن کردنِ تکلیف کسب و کار شهروندان خویش؛ که به انسان مقدّر شده تا در بهایی بالا به فروش رسانده، و در بهایی نازل خریداری کند؛ که جنگ-این مختل کنندۀ فعالیّت اخیرالذّکر- بزرگترین شرّهاست، و ارتشِ مدرن چیزی نیست جز تتمۀ غم‌انگیز بربریّت قرون وسطایی.

به این ترتیب، جنگْ دارای قدرتی درمانی در بیدارسازیِ آرمان فراانسانی است که به‌طور بالقوّه در ضمیر شهروندان مکنون است: به مجرد آنکه دولت اعلام می‌کند که “اکنون مسئله من و بودنِ من مطرح است”؛ والاترین فضائل در انسان‌هایِ آزاد بیدار می‌گردند که نمی‌توانستند به‌نحوی عالی و نامحدود در برهۀ صلح بخت شکفتن یابند؛ و آن فضیلت، همان از خودگذشتگی و فداکاری است… تعارضِ طرفین و طبقات، به سکوتی مقدّس مُنتهی می‌شود؛ و حتّی متفکّر و هنرمند احساس می‌کنند که خلقِ دلخواه خویش- در صورتِ سقوط دولت- تنها چیزی شبیه به درختی بی‌ریشه خواهد بود. در میان هزاران نفر که روانۀ کارزارهای جنگ می‌شوند، و فداکارانه به ارادۀ جمعی تمکین می‌کنند، همگان می‌دانند که حیاتِ‌شان در برابرِ شُکوهِ ملّت، تا چه اندازه کوچک و مُحقّر است.

فی‌الواقع، ترایتشکه تا آن حد پیش رفته که بیان می‌کند “هیچ دولتی ممکن نیست بدون جنگ باقی بماند.” و مقصودِ وی از این گفته، مأموریّت تمدّنی دولت نیز است؛ چراکه “گام‌های بلند و عالی که تمدّن برای فاصله گرفتن از بربریّت و فقدانِ عقل و شعور برمی‌دارد، تنها از رهگذرِ شمشیرْ واقعیّت می‌یابند.”

در این زمینه:  نبرد ملت ها

برگرفته از کتاب سوداگران و قهرمانان

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *