اشیاء
اشیاء جایگاه عجیبی در اگزیستانسیالیسم دارند.
اگزیستانسیالیسم برآن است که قلمرو شیء را، با قطع نظر از نوع آن، در سایه وجود یک قلمرو فرضی والاتر قرار ندهد.
از دیگر سو فیلسوفان اگزیستانسیالیست، مفهوم “شیء” را مخصوصا در قیاس با انسان به گونه ای منفی تلقی میکنند.
آنگاه که هایدگر ما را به تفکر در مورد “جهان” ترغیب میکند، بیان میدارد که “اولین گام، برشمردن چیزهای “درون”جهان است: خانهها، درختان، انسانها، کوهها، ستارهها”.
این فهرست، موضوع مهمی را به ما نشان میدهد: این که انسان در جهان، هم به مانند ستارگان و درختان است و هم متفاوت از آنها. با این وصف، ما در نسبت با جهان اشیاء کجا قرار داریم؟
خاطره ای را در نظر بگیرید. من فردی را به یاد میآورم که در اتاقی بر روی یک صندلی نشسته است.
من میتوانم تمام ظواهر را مانند جنس پردهها و شکستگی شیشهی پنجره، به خاطر آورم. حضور خود فرد نیز برای من کاملا واضح است.
اما تفاوتی بین نوع به یاد آوردن شخص داخل اتاق با به یاد آوردن اشیاء آن اتاق در حافظهی من وجود دارد. گابریل مارسل، اگزیستانسیالیست مذهبی، تقابلی را در نسبت بین شیء و حضور شخص لحاظ میکند.
او میگوید: ” حضور … چیزی ورای اشیاء است، حضور از هر جهت از حدود شیء فراتر است.”
شخص حاضر در خاطره به شکلی متفاوت از تمام اشیاء آن اتاق، حتی مهم ترین و مأنوس ترینشان، برای من حضور دارد.
همچنین در این خاطره، من تجربهی دیگری نیز از این شخص و اتاقی که او را احاطه کرده است دارم. او در کنار اشیاء دیگر، همچون یک بدن بر روی صندلی، در پایین پنجره قرار دارد.
اما او همچون یک هستی کامل که تمام هستی من را در این تجربه درگیر میکند نیز وجود دارد.
او درون اتاق هم مانند بخشی از چیدمان و هم متفاوت از آن است: حضور او در تصور من از او جاری است.
بر اساس اندیشهی مارسل، من نمی توانم آن شخص را بدون احساس حضور-مندی و چگونگی حضور او به یاد بیاورم، حال آن که اشیاء تنها مجموعه ای از جزئیات را تداعی میکنند.
یاسپرس هشدار میدهد، هر چند علوم تجربی انسان را “همچون یک شیء” کند و کاو میکند، با این همه آگاهی وجودی، هرگز به این دانش خارجی تن نمی دهد.
ما قبلا اینجا در این مورد مطلبی را منتشر کرده ایم
برگرفته از کتاب فرهنگ توصیفی اگزیستانسیالیسم