اصالت
انسان توانایی تجربهی مفهوم عام زندگی را ندارد. هر کدام از ما زندگی منحصر به فرد خود را تجربه میکنیم. حتی چیزی به قطعیت آسمان نیز تنها در قالب زندگی شخصی ما فراچنگ میآید.
همهی ما زیر یک آسمان زندگی میکنیم اما هر یک به شیوهی خود. بنابراین ما چیستی زندگی را تنها در چارچوب زندگی خودمان درک میکنیم.
حدوث چنین وضعیتی مستلزم ادراک این واقعیت دشوار است که دیگران نیز باید زندگی خود را تجربه کنند.
با این همه اغلب مردم سعی میکنند که زندگیشان را بدون در نظر گرفتن خودِ موجود در آن تعریف کنند. هایدگر با علم به این موضوع، یکی از مهمترین بحثهای اگزیستانسیالیسم را شکل میدهد.
تلاش برای انکار “خودبودگی” زندگی، منجر به حالتی میشود که هایدگر آن را “عدم اصالت” مینامد و برعکس؛ پذیرش تمام و کمال “خودبودگی” زندگی، “اصالت” نامیده میشود. از دیدگاه هایدگر، اصالت و عدم اصالت دو “حالت هستی” میباشند که نسبت فرد با جهان را تعیین میکنند.
اگر شما اصیل باشید، “زندگی خود” را دارید: شما آسمان را به مثابهی “آسمان خود” میبینید که توسط حواس و تداعیهای “خود” شما رنگ میگیرد. تنها آنگاه است که میتوانید دریابید که دیگران نیز آسمان “خود” را میبینند که فقط در فراچنگ شخص خودشان است.
سپس شما میتوانید فهم کنید که آسمان چگونه برای هرکدام از ما واقعی است؛ و ما میتوانیم گفت و گویی راستین از تجربیاتمان را آغاز کنیم. عدم اصالت چنین گفت و گویی را بر نمیتابد، بلکه تمامی تفاوتها را نادیده میانگارد.
در چنین وضعیتی، آسمان ما وجود ندارد، چرا که ما به من تقلیل مییابد. عدم اصالت حقیقی “حالتی” است که سارتر آن را “آنها بودن” مینامد.
این بدان معنا است که تجربهی آسمان نه متعلق به من است و نه به ما، بلکه متعلق به آنها است، و من بدون تشخص، تنها پارهای از آنها هستم.
همهی ما احساس آرامش ناشی از رهایی از بار زندگی خودمان و هم رنگ جماعت شدن را تجربه کردهایم: ما میتوانیم لحظهای خود را بفریبیم که یکی از آنها هستیم: نه خود، بلکه آنها. اگزیستانسیالیسم این آرامش را عدم اصالت نامیده است.
ما قبلا اینجا در این مورد مطلبی را منتشر کرده ایم
برگرفته از کتاب فرهنگ توصیفی اگزیستانسیالیسم