اصول دین
گرچه اصول نظری دین ربطی به قوانین مدنی ندارد، وضعیت اصول عملی دین به شکل دیگری است. خوب زیستن – یعنی زندگی کردن به شکلی که از نظر اخلاقی پسندیده باشد – بخش قابل توجهی از دین و پاکدامنی حقیقی است و همچنین به امور حکومت مدنی مربوط است پس هم برای امنیت روح انسانها و هم برای امنیت کشور حیاتی است.
بنابراین اعمال اخلاقی به حیطه صلاحیت هر دو آنها مربوط است: هم به دادگاههای ظاهری و هم دادگاههای باطنی، هم به حاکم مدنی کشور و هم به وجدان شخصی هر فرد.
پس ما باید هشیار باشیم مبادا یکی از این حیطههای صلاحیت با دیگری تداخل کنند و بین حافظ آرامش عمومی (حاکم مدنی) و حافظ پاکی روان آدمیان (رهبر کلیسا) مناقشهای ایجاد شود. اما اگر آنچه را دربارهی مرز بین این دو حاکمیت گفتهام به یاد داشته باشیم و آن را رعایت کنیم هیچ سختیای پیش رو نخواهد بود.
هر انسانی یک روح نامیرا دارد که میتواند یا به سعادت اخروی برسد یا به شقاوت اخروی دچار شود. لازمه سعادت اخروی انسان باور به اصول و انجام اعمالی است که جلب رضایت خدا در گرو آنها است.
دو نکته از این سخن برمیآید:
الف) داشتن این باورها و انجام این اعمال وظایف اصلی بشریت هستند و ما باید تا جای ممکن و با احتیاط بکوشیم که بفهمیم آنها چیستند و انجامشان دهیم زیرا هیچچیز در این جهان نسبت به آنچه در ابدیت منتظر ما است سنگینتر نیست و اصلا امکان مقایسه بین این دو وجود ندارد.
ب) هیچ انسانی با عقاید غلط خود یا شکل نادرست عبادت خدا به حقوق انسانی دیگران تعرض نمیکند و عذاب اخروی یک فرد به امور انسانهای دیگر هیچ آسیبی نمیزند و تلاش برای رستگار کردن روح هر فرد تنها به خود او مربوط است.
مقصودم از این حرفها این نیست که هشدارهای خیرخواهانه و تلاش برای دور کردن انسانها از خطا را محکوم کنم، که بهراستی از وظایف اصلی مسیحیان است.
هر کسی مجاز است تلاش کند تا با استفاده از هرگونه تشویق یا استدلال که میخواهد، توجه آدمیان را به رستگاریشان جلب کند؛ اما نه با استفاده از زور و اجبار یا هرگونه تلاش برای غلبه. در این امور، هیچکس مجبور نیست از هشدارها و رهنمودهای کسی دیگر تبعیت کند مگر اینکه بهراستی با آنها قانع شده باشد.
برگرفته از کتاب رساله ای درباره رواداری
ما قبلا اینجا در این مورد مطلبی را منتشر کرده ایم