انقلاب آلمان
انقلاب اجتماعی آلمان، انقلابی که سوسیال دموکراتها تا آخرین لحظه وعده آن را میدادند، در آغاز به آن امید داشتند و برای رسیدن به آن تلاش می کردند، از نظر آنها موضوعی مربوط به آینده و نه تقاضایی برای امروز بود.
هیچ یک از سوسیال دموکراتهای آلمان بر خلاف لنین هرگز این پرسش را مطرح نکردند که «اکنون چه باید کرد؟». آنها معتقد بودند که انقلاب زمانی فرا خواهد رسید، انقلاب چیزی نیست که میبایست آن را اینجا و در همین لحظه انجام داد، بلکه منتظر ماندن برای وقوع آن کافی است.
در این میان سوسیال دموکراتها تنها در امپراتوری آلمان زندگی می کردند و صرفاً خوشحال بودند که از یک انتخابات به انتخابات دیگر قدرتمندتر می شوند. اما یک حزب انقلابی که به انتظار ماندن برای وقوع انقلاب بسنده میکند، به تدریج دست از انقلابی بودن میکشد.
زمان حالِ واقعی بسیار نیرومندتر از یک آینده مورد انتظار است، به ویژه هنگامی که انتظارات و امیدها به آیندهای دورتر رانده شوند و زمان حال قابل تحمل از کار درآید.
آگوست ببل از بنیانگذاران و رهبران با سابقه حزب سوسیال دموکرات آلمان در سال 1891 در کنگره سالانه حزب گفت: «جامعه مدنی به شدت در حال کار بر روی نابودی و زوال خود است، به نحوی که ما فقط میبایست منتظر لحظهای باشیم که در آن، قدرتِ فرو افتاده از دست آنها را در دست گیریم … من مطمئن هستم که اهداف نهایی ما در آیندهای بسیار نزدیک تحقق خواهد یافت و تنها تعداد بسیار معدودی از افراد حاضر در این سالن، آن روزها را تجربه نخواهند کرد».
بیست سال بعد وی انقلاب را صرفاً یک «بینظمی و آشفتگی مطلق» نامید. این وضعیت چیزی نیست که چندان مطلوب باشد. آگوست ببل به مخالفین مدنی خود (این مرتبه در رایشستاگ) گفت: «این بینظمی بزرگ نه به بواسطه ما، بلکه توسط شما ایجاد می شود». اما این مرتبه دیگر صحبت از یک انقلاب قریبالوقوع مطرح نشد، «انقلاب فرا خواهد رسید، اما فقط وقوع آن به تأخیر افتاده است».
این مرتبه فقط چند نفر در سالن حضور داشتند که قرار نبود آن را تجربه کنند، هفت سال از این اتفاقات سپری شده بود. اما سوسیال دموکراتها در درون خود دیگر خواهان آنچه که از سوی آنها «بینظمی و آشفتگی مطلق» نامیده می شد، نبودند.
مصادف شدن تاریخهای سرنوشتساز و تعیینکنندۀ امپراتوری آلمان با تاریخ حزب سوسیال دموکرات این کشور، بسیار عجیب است. تاریخ چهل و هشت ساله امپراتوری آلمان را میتوان به سه دوره کاملاً مجزا تقسیم کرد: دوران بیست ساله صدارت بیسمارک تا سال 1890، دوران ویلهلمی (پادشاه آلمان) از سال 1890 تا 1914 و سالهای جنگ جهانی اول از 1914 تا 1918.
این سه دوره زمانی را میتوان برای تاریخ حزب سوسیال دموکرات نیز در نظر گرفت. این حزب در دوران بیسمارک خود را حزب انقلاب قرمز می دانست و دستکم در حال ارزیابی خود بود. این حزب بین سالهای 1890 تا 1914، فقط به صورت ظاهری انقلابی بود، و به صورت پنهانی خود را یکی از عناصر سازنده آلمان ویلهلمی احساس میکرد. از سال 1914 به بعد این دگرگونی و تغییر ماهیت به وضوح آشکار شد.
در پاسخ به این پرسش که چه موضوعی سبب این تغییر ماهیت شد، میبایست در ابتدا به خاتمه یافتن آزار و اذیت سوسیال دموکراتها اشاره کرد. بیسمارک در آخرین هفتههای صدارت خود در نظر داشت قوانین اجتماعی را برای مقابله با جنگهای نامعلوم داخلی تشدید نماید.
ویلهلم دوم اما دست از تعقیب و محدود کردن سوسیال دموکراتها برداشت. رهبران و کارگزاران این حزب که به مدت دوازده سال تمام تحت تعقیب و آزار بودند، از این پس میتوانستند از یک زندگی پارلمانیِ امن و با افتخار برخوردار شوند. این واقعیت را میتوان یکی از دلایل اصلی تغییر ماهیت سوسیال دموکراتها قلمداد نمود.
ما قبلا اینجا در این مورد مطلبی را منتشر کرده ایم
برگرفته از کتاب خیانت به انقلاب