تغییرات مزبور شامل دگرگونی در شیوه‌های کلیسایی اکثریت مردم و فیلسوفان فایده گرا - نشر پیله

اکثریت مردم و فیلسوفان فایده گرا

کتاب بشر و تکنیک
Rate this post

اکثریت مردم

اکثریت مردم” از سویِ فیلسوفان فایده‌گرای آنگلوساکسون، چون آدام اسمیت و اعقابِ وی ترویج می‌شد- از نظر اشپنگلر، این نوع عمل‌گرایی انگلیسی به منزلۀ یکی از نمونه‌های بسیارِ روح شهری در عصر تمدن به کار می‌رود- یعنی، سریع، باهوش، خداناباور، سطحی، از نظر احساسی کَم‌اهمیّت و ناموقرانه.

اشپنگلر، برای مقابله با این ایدئولوژی لیبرال- که دموکراتیزاسیون توده‌ها و شیفتگی مُداوم آنها به سرگرمی و لذات جسمانی را هدفگیری می‌کند- به پیش‌الگوی قهرمان کلاسیک- هر چند در ظاهر تکنولوژی (فناوری) مُدرن- مُتوسل می‌شود.

ما در اینجا مجدداً شاهد هستیم که او در مخالفتِ کامل با مارکس است که اصرار داشت که تاریخ آنگاه به پایان می‌رسد که بشریتْ آراستن خود به جامه‌های تاریخی و اجرای دوباره اسطوره‌های آغازین خود را متوقف می‌کند. تحلیل‌های مارکس از این لحاظ، مفهوم مُدرن “پایان تاریخ” را به وجود می‌آورند که از سوی نویسندگان لیبرالِ اواخر قرن بیستم- نظیر فرانسیس فوکویاما و ساموئل هانتینگتون- بحث گردیده، و با شرایط معاصر وفق داده شده‌اند.

بالعکس از نظر اشپنگلر، مادامی بشر وجود خواهد داشت که تاریخ وجود دارد. پس هر گاه نوشتن تاریخ متوقف شود، انسان‌ها در جایگاه موجودات فرهنگی از میان خواهند رفت؛ زیرا اسطوره و اسطوره‌سازی، هسته اصلی معنویتِ بشر و بالتبعْ تاریخ هستند.

اشپنگلر در جستار 1920 خود با عنوانِ “پروسیانیسم و سوسیالیسم”، عملاً الگویی برای سوسیالیسم ملّی (آلمانی) بر اساس ایدئال‌های سیاسی اَبَرشرکت‌محور و حمایت‌گرا- که محبوب بسیاری از سیاستمداران فرانسوی و آلمانی بودند- برای امروز و فردا ترسیم می‌کند.

اما او- به واسطه اعتقاد راسخ به ضرورت به‌کارگُماری نخبه‌سالاری هوش و مصلحت صنعتی، ورای محدودیت‌های کوته‌نظرانه قومیتی خاص- هرگز نتوانست نازی‌ها را به سودمندی فکری خود برای ملّتی بازتوانمند شده متقاعد کند.

نقل قولی عالی از کتاب او موسوم به بازسازی رایش آلمان (1922) ،نژادپرستیِ آلفرد روزنبرگ و دیگر طرفدارانِ نازی به‌نژادسازی را چنین به چالش می‌کشد: “مهم، داشتن جمجمه‌های عریض نیست، بلکه آنچه در این جمجمه‌ها است اهمیّت دارد.” از نظر اشپنگلر، پیش‌نیازِ رنسانسِ ملّی، به‌کارگُماری بهترین مغزها توسط دولت و صنعت است، نَه قوی‌ترین پاها.

او می‌گوید که حزب سیاسی چپ‌گرا، همیشه قلم‌هایی بُرّان‌تر در کنار خود داشته است. زیرا برای آنکه جنبش ضد مارکسیستی از لحاظ سیاسی موفق گردد، باید توده‌ها و همچنین نویسندگانی مُجرب را گردِ خود بسیج سازد که ایده‌آل تازه را به نحوی متقاعدکننده و هماهنگ با روح‌زمانۀ غالب تدوین می‌کنند.

برگرفته از کتاب بشر و تکنیک

ما قبلا اینجا در این مورد مطلبی را منتشر کرده ای

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *