انسان بودن
دشوار است که انسانیت خود را به عنوان واقعیت مقدم زندگی در نظر نگیریم. ما پیش از هر کنش، یا تفکر و یا انتخابی، انسان هستیم.
اما اگزیستانسیالیسم همواره در برابر این تفکر که انسان بودن ما مقدم بر هر چیز دیگری در زندگی ما است، مقاومت کرده است. در اگزیستانسیالیسم، انسانیت ما در پیش روی ما قرار دارد نه در پشت سر ما. ما در هر لحظه در حال فراچنگ آوردن آن هستیم و در طی این فرایند، ما به شکلی پویا تعیین میکنیم که داشتن این انسانیت به چه معناست.
بردیایف، متفکر مذهبی، یکی از شگفتانگیزترین دیدگاهها را در مورد این انسانیت اگزیستانسیالیستی مطرح میکند. او آیندهی مسیحیت را از دیدگاه یک فرد معتقد، ترسیم میکند.
اما برای این فرد معتقد، ایمان همواره توسط مومن در حال بازسازی است. او به آیندهای نگاه میکند که مسیحیت در آن دوباره متولد شده و “روح، به هیچ کتاب مقدسی نیاز ندارد”. ایمان، ریشه در یک متن ندوانده.
اعتقاد نیز در پیامی آسمانی پدیدار نمیشود. به جای آن معنای مسیحیت “در انسان و انسانیت به دست میآید”.
آیندهی دین وابسته به قدرت انسان در بازسازی معنای آن است. در طی این فرایند، انسان، “انسانیت” خود را نیز بازسازی میکند. بردیایف این ایمان آینده را به عنوان “یک وحی انسانشناسانه” معرفی میکند: معنای این دین، بخشی از معنای انسانیت خواهد بود.
اگر شما میخواهید این ایمان را درک کنید باید آن را در انسانیت خود بجویید و نه در میان خطوط یک متن مقدس. در زمانهی ابهامات عظیم، بردیایف امید خود را بر “آشکار شدن مسیحیت درون انسان” بنا نهاده است.
در دوران نوین، معنای مسیحیت، خود را در درون زندگی هر شخص آشکار میکند. حقیقت مقدس نوین، پاسخی به این پرسش خواهد بود: چه چیزی است که ما را انسان میسازد؟
آر. دی. لینگ، روانپزشک و فیلسوف، پیچشی منفی در این بحث ایجاد میکند: اگر انسانیت میتواند در ما ایجاد شود، پس میتواند توسط ما منکوب هم بشود.
لینگ بر این اساس بیماریهای روانی و تشویشهای روحی را به عنوان “محرومیت از انسان بودن” بازتعریف میکند. اگر تجربهی زیستهی ما منکوب شود، دیگر نمیتوانیم به شیوهی خود انسان باشیم.
ما قبلا اینجا در این مورد مطلبی منتشر کرده ایم
برگرفته از کتاب فرهنگ توصیفی اگزیستانسیالیسم