باید ویژگی ذهن آلمانی از دولت را بهمنزلۀ امری اُرگانیک و عینی توصیف کنیم تا بدین طریق نشان دهیم دولت از یک ایدۀ اساسی شروع میشود. باری، دولت را افراد تشکیل ندادهاند، و به عبارتی، دولتْ حاصل جمع تکتکِ افراد نیست، و هدفِ آن نیز ترفیع منافع افراد مذکور نیست؛ بلکه دولت، اجتماعی از مردمان است، و سازمانی آگاهانه از مقولهای فرافردیست که افراد در حُکم بخشهایی از آناند.
اگر جهانبینی قهرمانانه به سمت شناخت موجودیّت فرافردی و قدرت اجتماعِ مردم ارتقاء یابد، باید به چنین برداشتی از دولت برسد؛ زیرا تودۀ زندۀ ملّت میتواند نسبت به موجودیّت خویش هشیار شود، و ماهیّت خویش را تنها در قالب وحدتی سیاسی عینیّت بخشد.
ایده آلمانی از دولت
اغلب مخالفان کوشیدهاند تا ارج و قرب برداشت آلمانی درخصوصِ دولت را با چسباندنِ اَنگِ “ارتجاعی بودن” مخدوش کنند، و در ادامه آن را در برابرِ نظریّۀ “مترقّی” دولت در ذهنیّت سوداگر انگلیسی قرار دهند. پس من در اینجا مایلم یکبار دیگر سخنان فردیناند لاسال را تکرار کنم.
دیدگاه لاسال از ماهیّت دولت (پیروِ نظریّه معلم خود- فیشته بدین مضمون است: دولت، وحدتِ افراد در کلیّتی اخلاقی است؛ وحدتی که میلیونها بار قدرتِ تکتک افرادی را که در این اتحاد گردهم آمدهاند چند برابر میکند … بنابراین هدف دولت، به بار آوردنِ منش انسانی از رهگذر تکاملی مثبت و پیشرونده است؛ و به عبارت دیگر، شکل دادن سرنوشت بشری در موجودیّت واقعی آن، از اهمّ اهداف دولت است. این امر، متضمن آموزش و پیشرفتِ نسل بشر بهسوی آزادی است؛ و به همین دلیل ماهیّت اخلاقی واقعی دولت، مأموریّتی راستین و والاتر است.
از منظر فیشته “پیشرفت در مسیر آزادی” بدین معناست که، آزادی فرد برای شکل دادن خویش در قالبی از کمال اخلاقی- که او بهمنزلۀ انسانی آرمانی داراست- به معنی نزدیک شدن به این مفهوم است که او در قلمروی آرمانی حضور دارد.
امّا لاسال در پایان دفاعیۀ مشهور خود در برابر قضات دادگاه استیناف، ایشان را چنین خطاب قرار داد: “آقایان، تفاوتهای شگرفیْ من و شما را از یکدیگر جدا میکند. در ارتباط با این حُکم اخلاقی، ما متحد با یکدیگر میایستیم! من همراه با شما از آتش مقدّس باستانی همۀ دولتها و تمدّنها، در برابر بربریّت مدرن (مردان منچستری) دفاع میکنم!
آنچه بیشترین پیوند را با این برداشت از دولت دارد، مفهومیست که براساسِ آنْ بر تکالیف افراد نسبت به کل تأکید میکند، آنهم بهگونهای که حقوق برای افراد تنها به میزانی حصول شود که با تکالیف ادا شده مطابقت داشته باشد.
این برداشت از دولت در تحقّق منطقی خود، متضمّنِ ردّ هرگونه ارزیابیِ نموداری، یعنی ارزیابی صرفاً کمّی و همتراز از افراد است؛ در مقابل، این برداشت، آرمانی موجود است که توانایی متفاوت افراد از منظر ظرفیّتها و دستاوردهای ایشان را برای گردهم آمدن به منظور توفیق کل مبنا قرار میدهد؛ موضوعی که از رهگذر آن، پیشرفت طبیعت افراد تضمین شده است.
بنابراین، این برداشت (حداقل از منظر من) به معنایِ برداشتی اُرگانیکْ نَه آنگونه که اکثریت مفروض میدارند است؛ زیرا این برداشت، دولت را از منظرِ زیستشناختی، با اندامگان مقایسه میکند (چنین مقایسهای را یا باید به کل مردود ساخت یا آن را با بیشترین احتیاط ممکن به کار برد؛ چراکه چنین مقایسهای بهکل گمراهکننده است؛ و همچنین، در هر مورد از کاربست آن، از آنجا که دولت در نظریّهای سیاسی نقش میبندد، فرد ممکن است این مقایسه را با اندامی عینی، در معنای برداشت سنّت آلمانی آنْ فهم کند.
بنابراین، نظریۀ دولت هابز کاملاً از ذهنیّت انگلیسی، و نَه آلمانی برخاسته است)؛ امّا این برداشت بهحقْ دارای معنایی اُرگانیک است؛ و در عینحال با برداشت ماشینوار انگلیسی از دولت نیز مخالف است؛ در معنای پیشگفته، رابطۀ افراد با کل در معنایی “اُرگانیک” درک میشود، ولی در معنای معنوی آن، افراد تا جای ممکن باید خود را با کلیّت معنوی در قالب یک “اُرگانیک” پیوند دهند.
در این زمینه: ذهنیت آلمانی در مورد دولت
برگرفته از کتاب سوداگران و قهرمانان