ایوب
ایوب نامی است که در بسیاری از نوشتهها و کتابهای مربوط به شر، تمثیل تحمل رنج و درد و اعتراض به خداست و حسن مطلع خوبی برای آغاز این مسئله به نظر میرسد:
«بگذارید روز میلاد من، آن روز که کودکی بالغ را به جهان نوید دادند، نابود گردد.
بگذارید که آن روز به چاه تاریکیها فروافتد و خداوند آن را از حافظهها محو بگرداند.
آری! ای کاش در آن شب هیچ و پوچ فریادی از شادی شنیده نمیشد.
و ای کاش موجودات منفور دریاها، نفرینش کنند!
و ای کاش سپیدهدمان حسرت نور را به صبحگاه نفرینشدهاش بگذارد؛ آنچنان که رنجور و نالان نور را التماس کند».
اینها بخشی از نیایشها و سرودههای ایوب است که در انجیل کتاب ایوب آمده، او در سالروز ولادتش چنین بیرحمانه به نکوهش ولادتش نشسته است. در هر سه دین اسلام، مسیح و یهود به ایوب اشاره و در بسیاری از متون مرتبط با شر هم از او یاد شده است.
مسئلۀ ایوب پیش از آنکه بحثی نظری در مسئلۀ شر باشد، بر تجربۀ شر ناظر است. در داستان ایوب پرسش از وجودداشتن یا وجودنداشتن خدا نیست. پرسش از چرایی چنین رفتاری ازسوی خداست
جان هیک شر را چنین توضیح میدهد: «پیش از آنکه شر را یک نظریۀ الهیاتی (در مقابل خدا) مطرح کنیم، باید به تعریف آن بپردازیم: شر به رنج و آلام جسمی، آلام روحی و شرارت اخلاقی اطلاق میگردد. شرارت اخلاقی یکی از علل دو شر اول است؛ زیرا بخش عظیمی از آلام بشری از سبعیت و بیرحمی نوع بشر ناشی میگردد»
بدیهی است اعتقاد جان هیک در بادی امر، انفکاک میان خدا و مسئلۀ شر و سپس اجبار انسانها برای به گردن گرفتن چیزی است که خود شر میخوانند؛ درواقع، او بهنوعی درصدد منزهکردن خدا از این اتهام است؛ اما او نیز چونان بسیاری از اسلاف خود، در این زمینه دچار خطاست و در محدودهای اظهار نظر کرده است که قربانگاه مدافعان است.
تلاش فلاسفه و متفکران ملحد بر آن است که تقابل شرور و خدا را حفظ کنند و این خطای مدافعان است که در همان شرایط دفاع میکنند؛ برای مثال جان هیک در همین دفاعیه – که تقریباً به استدلال آگوستین نیز نزدیک است – به سهم خود میکوشد پای خدا را از ماجرای شر بیرون بکشد و انسان را مقصر تمام و کمال این پدیده معرفی کند؛ حال آنکه در هر بحثی که سبب کشف تقصیر و مقصر شود و بهدنبال دلیل بگردد، درنهایت، این منتقد است که میتواند انگشت اشاره را دوباره بهسمت خدا دراز و متهم و مقصر نهایی را خدا قلمداد کند.
البته باید به این نکته هم توجه کرد که متدینان نیز در مقابل چنین انتقادهایی بیپاسخ نیستند؛ چراکه بهطور کلی نمیتوان ادیان را نسبت به مسئلۀ شر بیتفاوت دانست.
حتی در نگاه کلی میتوان ادیان را موهبتی از جانب خدا برای رفع و حل این معضلات و شرور دانست؛ به این معنا که ادیان نظم و انضباطی را برای بشر تعیین میکنند که راه نجات او از این معضل باشد؛ اما همچنان در این میان قائله پابرجاست؛ چراکه اصل وجود ماجرای شر جریان منتقدان را جری میکند و نه راه مقابله با آن.
برای روشنتر شدن بحث لازم است ماجرای پرپیچوخم شر، پاسخها و دفاعیهها و اشکالاتی که بر دفاعیهها از جانب منتقدان و نیز نگارندۀ این کتاب وارد است، مطرح و موضوع در فضایی شفاف و بدون خودگویی پیگیری شود.
ما بیشتر در مورد این کتاب مطللب گذاشته ایم