امر اجتماعی
شیوه زندگی یا سبک زندگی انسانها در جامعههای مختلف متاثر ازشیوه شناخت یامعرفتی است که قابل درک و فهم براساس قالبهای صرفاً علمی نیست. امر اجتماعی مرزهایی داردکه آشکارا فراتر از مرزهای دانش اجتماعی است. از همین رو برنامهریزیهای معطوف به توسعه نیازمند نوعی گرایش عملی مبتنی بر تواضع خواهند بود. به رسمیتشناسی پراکندگی و تنوع و نفی یکدستی کلیت آفرین مفهومی در این برنامهریزیها، رهنمون به نفی دیدگاههایی میشود که دولت را به مثابه یک کل خیرخواه و هستی نجات بخش تصور میکنند.
پرداختن دوباره به پرسش از سیاست و زندگی، بدین ترتیب، مقدم بر طرح پرسش از سیاست و توسعه خواهد شد. حاصل این رویکرد، آگاهی یافتن هر چه بیشتر نسبت به این نکته ساده است که رابطه مفاهیم با یکدیگر که رابطهای صرفا ذهنی است، فارغ از رابطه میان واقعیتهایی است که این مفاهیم مبین آنند. توسعه و سیاست در متن نگرشی اجتماعی، واقعیتر از نظریات و مفاهیم جلوهگر میشوند. از همین، برای مثال، توهم شکل دادن به دولتی بالغ و عاقل در مقابل جامعه کودک منش، مبتنی بر درکی مکانیکی و غیراجتماعی از رابطه سیاست و جامعه است که در نهایت به رویکرد نامطلوبی راه میبرد که با اهمیت قائل شدن برای توسعه، دمکراسی را در پرانتز قرارمیدهد و یا بالعکس، به سوی دمکراسی میل میکند و توسعه را به حاشیه میراند.
در واقع عبور از سیاست و جامعه و توسعه به مثابه مطلوبهایی قابل ساختن و ایجاد کردن، به سوی درک همدلانه از وضعیتهای جاری و سپس نقد و تحول پذیرساختن آنها براساس منطقی درونی و نه صرفا بیرونی جامعه، یک پبشنهاد قابل تامل در مسیر مطالعات مربوط به سیاست گذاریهای توسعه خواهد بود. از همین رو، بررسیهایی از این دست، نمیتواند سیاست را در یک طرف و توسعه را در سوی دیگر قرار دهد و تاریخ و فرهنگ را درحاشیه باقی بگذارد.
برجستگی کارلفت ویچ نگاه به سیاست از زاویه اجتماعی است که به روشنی میتوان آن را در تعریفی که از سیاست در ابتدای کتاب ارائه میکند مشاهده نمود. با این حال برای درک بهتر چارچوبهای نظری بحث درباره توسعه شایسته است برخی نکات را به شکل خلاصه مورد توجه قرار دهیم تا رویکرد کتاب حاضر با درکی انتقادی، برداشتی راهگشاتر نسبت به توسعه و توسعه یافتگی را فراهم آورد:
1-دولت توسعهگرا الزاما دولتی نیست که تمایل بیشتری به مداخله در حوزههای اقتصاد، جامعه و فرهنگ را دارد. هر چند برخورداری دولتها از منابع داخلی و خارجی پول و ثروت نوعی تمایل ناگزیر برای آنها در جهت مداخله بیشتر ایجاد میکند اما به گواهی برخی تجربیات تاریخی، این مداخلات را به سرانجام نامطلوبی هم ازجنبه موضوع دمکراسی و هم از جنبه موضوع توسعه رهنمون میشود.
2-در مسیرتوسعه قرار گرفتن خود یک فرایند است و به شکل اجتماعی شکل میگیرد یا دارای جنبهها و مولفههای اجتماعی قدرتمند است. راه حلهای معطوف به عبور از وضعیت ناتوسعه یافتگی باید ضمن مد نظر قرار دادن تجربیات سایر جامعهها، سازگار با منطق درونی زندگی اجتماعی در هر جامعه تدوین شود و البته در راستای تغییر آنها جهتگیری شود.
3-اگر بتوان توسعه را همچون ظرفیت پویای یک واحد برای تعامل و رابطه بهینه شونده با محیط خود و سیستمهای دیگر در نظر گرفت، نگرش یا نظریه سیستمی که کم و بیش در تحلیل توسعه به حاشیه رانده شده است، باید در کانون روشهای به کار گرفته شده برای مطالعه توسعه جای داده شود. علاوه براین رویکرد روشی-نظری، نگریستن از زاویه اقتصاد سیاسی و فرهنگی نیز میتواند برای تکمیل آموزههای این کتاب در درک توسعه به کارآید.
4-روایتهای بدیل ازتوسعه و تجربه و تاریخ آن باید مجال پدیدار شدن یابند. روایت جاماندگان از توسعه، روایت به حاشیهرانده شدگان، روایت مردمان معمولی و عادی، روایت نسلهای از دست رفته و صاحبان واقعی زندگی. ادبیات توسعه شاید باید انسانیتر از گذشته بازنویسی گردد و مورد تجدید نظر قرار گیرد. بر این اساس همواره باید یادآوری کرد که توسعه همچون هر چیز دیگری باید در خدمت انسانها و برای انسانها باشد نه بالعکس.
ما بیشتر اینجا در این مورد مطلبی را منتشر کرده ایم
برگرفته از کتاب دولت های توسعه گرا