فیزیک و متافیزیک
از دهههای 40 و 50 بحثی در میان روشنفکران ایرانی در مفهوم ایدۀ بازگشت به خویشتن مطرح شد.
اما بازگشت به کدام خویشتن؟ خویشتن یک ایده است و بهراستی باید پرسید که کالبد یا فیزیک این خویشتن به چه شکلی است؟
قبل از پرداختن به این پرسشها باید به مورد مردم ایران از عباسمیرزا تا محمدرضاشاه بپردازیم که دورهای از رعیتی تا شهروندی را طی کرده بود.
مردم ایران در دوران پهلوی دوم در دو ساحت صنعت و فرهنگ، در شرایط نزدیکشدن به شهروندی مدرن قرار گرفته بودند، هرچند همچنان زیر سایۀ شاه قرار داشتند.
زندگی مصرفی، رشد دانشگاهها و طبقۀ متوسط بههمراه افزایش دانشجویان خارجرفته و میزان بیشتر حضور متخصصان در سامانههای قدرت، آرامآرام سبب شد تا تصویر خویشتن شهروند در ذهن انسان ایرانی نقش ببندد.
شهروندی مدرن ایرانی که در دوران پهلوی دوم به وجود آمده و گسترش پیدا کرده بود، همراستا با جنبشهای اجتماعی، مبارزات چپها و جنبشهای پسااستعماری جهانی در غرب، شروع کرد تا خودش را از زیر سایۀ پدر تاجدار بیرون آورد.
گذار شهروند مدرن ایرانی از رعیتی به شهروندی، در عاملیت انقلابی برای براندازی نظام رعیتپرور تبلور پیدا کرد.
درواقع، محمدرضاشاه قالبی از طبقۀ مدرن شهری شکل داده بود که تحت گفتمان رعیتپرور قرار داشت و ایدۀ این همنشینی، در پرتوِ رفتن بهسوی دروازههای مدرن ایرانی، در زیر سایۀ سنتی شاه بر رعیت بود.
برایناساس، روشنفکران و شهروندان، برای بیرونآمدن از زیر سایۀ سنتی شاه که همزمان نمایندۀ امپریالیسم جهانی نیز شناخته میشد.
چارهای جز طرح بازگشت به خویشتن- بهغیراز آنچه شاه معرفی میکرد- نداشتند؛ بهبیاندیگر، شهروند ایرانی برای بهکارانداختن عاملیت خود باید انقلاب میکرد تا دیگر رعیت نباشد و از زیر سایۀ تاریخی شاه بیرون آید.
ما قبلا اینجا در این مورد مطلبی را منتشر کرده ایم
برگرفته از کتاب سیاست متافیزیک و فیزیک در ایران معاصر