فوتبال نمایشی
یک بازی فوتبال درگیری بین دو گروه اجتماعی را نشان میدهد. در داخل، ساختار این گروهها به گونهای است که از یک رهبر (گاهی نیز چندین رهبر) برخوردار هستند، رهبری که به بازی سامان میدهد. او منبع حرکت هایی است که ساختار بازی تمیش را شکل میدهند. این رویداد با یک نمایش تئاتری قابل قیاس است، فقط به جای شخصیتهای نمایشنامه، شاهد فعالیتهای یک جمع هستیم.
هر دو گروه در رویارویی مستقیم با یکدیگر قرار میگیرند. هر گروه میتواند با یک حمله، ضربهای قاطع به حریف وارد نماید، یا با یک ضد حمله سریع از سوی حریف غافلگیر شد. در تراژدیهای باستان نیز یک پیام میتوانست همه چیز را نابود کند. صحبتها و پاسخها در نمایش همان حملات و دفاع در فوتبال هستند.
در فوتبال پیدایش اقدام نهایی در جلوی چشمان تماشاگر صورت میگیرد، حملات آغاز شده از سوی مدافعین، از سوی بازیکنان خط میانی تا نزدیکی دروازه حریف ادامه پیدا میکنند. هر تیم ماهر و قدرتمندی یاعث میشود که حریف آسیب پذیری جسمانی و عدم اطمینان خود را احساس نماید.
در ساختار بازی یک نقطه بازگشت وجود دارد که احساس عدم اطمینان یک تیم، باعث تباهی میشود. نظریه نمایشِ که ارسطو از آن به عنوان لحظه دگرگونی، لحظه تغییر خوشبختی یاد میکند. این نقطهای از مکان-زمان در یک رویداد نمایشی است که در آن کفه ترازو به نفع یک طرف سنگینی میکند. سعادت به یک سمت رو میکند. این سمت اکنون دست بالا را دارد و همه اقدامات وی با موفقیت همراه میشوند. یک تماشاگر آشنا به بازی میتواند با چشم خود این مسئله را مشاهده کند و حتی بیشتر از این، آن را به صورت جسمانی نیز حس کند.
این رجحان نمایش مستقیم در استادیومها است، تماشاگر میتواند احساس کند که تیمش برتر یا ضعیف تر میشود. تماشاگر درک میکند که چگونه تکیه گاههای درونی تیمش از متلاشی میشوند، چگونه تیم گرفتار گردابی عظیم میشود، گردابی که وضوح ادراک تیم را سلب میکند و ذخایر نیرویی اش را از آن میگیرد.
تماشاگر به عنوان یک طرفدار با رنج تیم عذاب میکشد، احساس میکند ضعیف تر شده است، به جسم خود فشار میآورد تا به بازیکنان تیم انرژی دهد. تماشاگر منتظر واکنش رهبر تیم میماند، وی باید دست کم شهامت را به تیم القا کند، تیم را به واکنش وا دارد و به سایر بازیکنان برای ادامه نبرد، انگیزه دهد.
هواداران حاضر در استادیوم عملکرد پر نوسان تیم را درک میکنند و با سر دادن شعارهای انگیزشی، خواندن سرود و تهییج بازیکنان، تیم را به حمله کردن تشویق میکنند. اما اگر بازیکنان واکنش مثبتی نشان ندهند و بهبودی در عملکرد آنها ایجاد نگردد، هواداران سرخورده و نا امید خواهند شد.
در صحنه تئاتر نیز مرگ قهرمان با کلمات توصیف میشود، یک نمایش خوب چنین اتفاقی را با رفتار و عمل هنرپیشه بر روی صحنه به تماشاگر نشان میدهد. در نمایش نیز جریان احساسات بالا و پایین میشود، البته در قیاس با استادیوم فوتبال، چنین اتفاقی بسیار آرام تر روی میدهد.
اما اگر تصور شود که فرآیندها و روندها در فوتبال و نمایش مشابه هستند، درک ظریف تری برای تعامل دوگانه بین هنرپیشه و تماشاگر ایجاد میشود. تفاوت اصلی این است که در فوتبال اقدامات وابسته به اتفاق هستند، بازیکنان بسیار آسیب پذیرتر از هنرپیشگان تئاتر به نظر میرسند، هنرپیشگانی که صحبتها و دلایل آنها از سوی نمایشنامه از پیش مشخص شده است.
بر روی صحنه از اصلاحاتی استفاده و استدلال هایی مطرح میگردد که در نمایشنامه آمده اند. از سوی دیگر در استادیوم اغلب بیفایدگی تلاشهای انسانی، برای ایجاد یک عمل رهایی ساز نمایان است. امکان شکست انسان به طور دائم در جلوی چشمان تماشاگران حاضر در استادیوم وجود دارد.
چون مشکل بازیکن فوتبال این است که نمی تواند به صورت مستقیم در برابر بازیکن حریف ایستادگی کند. هدف از کنش وی در درجه اول نه بازیکن حریف، بلکه توپ است. در فوتبال همه تبادلات با وساطت توپ صورت میپذیرند. هر ادعای تسلطی میبایست از طریق توپ تحقق یابد و در حرکت توپ عملی شود.
احساس اندوه و فاجعه در فوتبال همچون بینشی در آسیب پذیریِ وجود انسانی و عدم اطمینانِ یک گروه اجتماعی بیان میشود. تلاش برای تسلط بر بازی به سه دلیل ممکن است با شکست مواجه شود، شرایط جسمانی بازیکنان، دشواری کنترل توپ و مخالفت و مقاومت سایر تیمها دلایلی هستند که تهدیدی برای نابودی همه تلاشها به شمار میروند. در واقع در هیچ ورزش دیگری همانند فوتبال نقاط ضعف انسان چنین بیرحمانه نشان داده نمی شود.
ما قبلا اینجا در این مورد مطلبی را منتشر کرده ایم
برگرفته از کتاب زندگی در نود دقیقه