والتر اولمان در سال 1938 به عنوان پناهنده از اتریش تحت اشغال نازیها وارد انگلستان شد. اولین مقام دانشگاهی او در سال 1947 در گروه تاریخ دانشگاه لیدز بود. در سال 1949 به سمت سخنران تاریخ در کمبریج گمارده شد و تا آخر زندگی کاریاش در آنجا ماند و به درجه استادی تاریخ قرون وسطی در سال 1972 رسید.
او یازده کتاب منتشر کرد. ویراستار ستون مطالعات قرون وسطای کمبریج بود و حدود 2000 صفحه مقاله نوشت، رکوردی که از او پرکارترین مورخ انگلیسی قرون وسطی بعد از جنگ جهانی دوم ساخت. رشته کلی کار او قانون و پژوهش قانون هزاره تاریخ اروپای قرون وسطی بود. نگاه به گذشته او آن طور که خودش میگفت تقریباً سرزمین ناکجا آباد فکری در همین دوران قرون وسطی است، جایی که قانون و اندیشه سیاسی در موقعیتهای مشخص تاریخی بهم میپیوندند و یکپارچه میشوند.
در کالج راتکلیفِ لسترْ اولمان دو کتاب خوب نوشت. اول، ایده قانون در قرون وسطی لوکاس دو پنا: پژوهشی در دانشوری قانون قرن چهاردهم که کتابی مفصل درباره کتابهای دهم الی دوازدهم مجموعه حقوق مدنی یوستینیان بود. موضوع اصلی کتاب تحلیل ایده عدالت، مفهومی آکنده از روح مسیحیت بود که به واقعیت اجتماعی عملی یعنی قانون منتقل شد.
این تأکید بر هماهنگی ارزشهای حقوقی مسیحی و جایگاه ملازم آن در مسیحیتِ قرون وسطی برای عرضه آن به عنوان یک نظام حقوقی، مشخصه اصلی رهیافت اولمان شد. اولمان از علم حقوق لوکاس دو پنا چندین موضوع مربوط به اندیشه سیاسی غیر از عدالت بیرون کشید. با بررسی رابطه بین دوپیکر قانون،
مدنی و شرعی و دو تشکیلات دادگاه، دنیوی و کلیسایی، او به طبیعت حکومت عرفی با ارجاع مشخص به مفهوم حاکمیت متمایل گردید. همین جاست که اولین نظریههای خاستگاه قدرت سیاسی قرون وسطی که در بیشتر مقالات و کتابهای او تحلیل گردیده شکل میگیرد.
البته این کتاب به خودی خود جای باروری ایدههای کارهای آینده او نبود. کتاب بعدی خاستگاه انشقاق بزرگ، مطالعهای در تاریخ کلیساشناختی قرن چهاردهم (سال 1948) یکی از پژوهشهای بسیار تأثیرگذار او بود و روششناختی اولمان را بخوبی نمایندگی میکرد: دست یافتن به تحلیل یک موقعیت تاریخی معین از طریق ابعاد حقوقیاش، با پیامد ارزیابی اهمیت آن بحث در تحول کلی اندیشه سیاسی. عنصر روایی و واقعی کتاب در مورد انتخاب پاپها در قرن چهاردهم بود که موجب تفرقه عالم مسیحیت، بزرگترین بحران کلیسای رم قبل از اصلاحات دینی شد. جستوجوی راهحل این مناقشه باعث ابداع حرکتی نیرومند جدا از مفهوم سنتی مونارشی پاپها به سمت یک نوع دیگر حکومت شد: در مورد کاردینالها به سمت یک شکل الیگارشی که در آن پاپ قدرتاش را با آنها سهیم شد و از آن ریشهایتر به سمت شکلی از شورا بود که اقتدار پاپ را پایینتر از قدرت شورای عمومی گذاشت.
دیدگاه مونارشیک یا سنتی سروری پاپ با مدلهای شورایی حکومت ناسازگار بودند. در اینجا بیش از لوکاس دپنا، اولمان به سمت غلبه تحلیل گذشته حرکت کرد. تا سال 1949 او هنوز واژگان مناسب را پیدا نکرده بود.
وقتی پیدا کرد آن را دیالکتیک بین دو نگاه خاستگاه قدرت سیاسی بیان کرد. یکی را روش حکومت نزولی (descendiug) که در آن فرمانروا تصویر قدرت تائید شده الهی بر روی زمین «یک فرد مونارشیک که قدرت را رو به پایین توزیع میکرد» نامید. دیگری روش صعودی (ascending) که قدرت « در تمامیت مردم» بود.
انشقاق بزرگْ دعوا را در زمینه کلیسایی ناباش به نظاره نشست. اما اهمیتاش در آن زمینه محدود نشد: حکومت دنیوی نیز تجربه ویژه خود را از آن گرفت. در واقع، اولمان استدلال کرد که الغای یکی توسط دیگری، با پیروزی نظریه «صعودی»، داستان ظهور مشروطهگرایی غرب بود، زیرا روش «نزولی» مدل سیاسی مطلقگرا یعنی پاسخگو نبودن فرمانروا به مقام انسان بود.
در روش «صعودی» فرمانروا در برابر مردم مسئول بود، مردمی که قدرت تغییر مقام فرمانروا داشت و میتوانست در صورت لزوم او را از منصباش خلع کند. تکوین این حالتهای متفاوت، درگیری اشان و نتایج برآمده برای اندیشه سیاسی اروپا جوهر کارهای مداوم اولمان بود. بسیار جالب است که تخم این کارها را در کتابهای اولیه او مییابیم.
در سالهای اولیه اقامتاش در کمبریج کتاب رشد حکومت پاپی در قرون وسطی: پژوهشی در روابط ایدئولوژیک روحانیت باقدرت دنیوی را که به واقع مشغله فکریاش بود در سال 1955 چاپ کرد. این کتاب اصلاً از کتاب پاپالیسم دوران گذار سر برآورده بود و آگاهانه یا ناآگاهانه پاسخی به منتقدین آن بود.
در این کتاب نیز موضوع مشابه، دنیای مونارشی پاپی که نحوه دیگر بررسی «ایدئولوژی حکومت روحانیت»، یعنی آن منطق سیاسی که سیادت کشیش را بر قدرت عامه توجیه میکرد، متمرکز بود. این منطق با انجیل جدید شروع میشد: «طرح حکومت روحانیت- پاپی کوششی مضاعف است که کتاب مقدس و به خصوص آموزة پولس قدیس به اصطلاحات حکومتداری ترجمه می کند». اول به سند- عنوان قدرت پاپ اشاره میشود، مأموریت پطرس که ریاست (principatus) و بنا بر آن سروری کلیسا را به پاپ که قائممقام پطرس مقدس است احاله می کند. وظیفهاش حکمفرمایی بود.
کلیسایی که تحت فرمان او بود صرفاً «پیکری عاطفی، مناسکی و روحانی نبود» بلکه « یک پیکر جسمانی تحت قانون و حکومت بود، یک جماعت زنده، عینی و زمینی». پولس قدیس بود که به خصوص به زنده بودن این پیکر واحد (افی.5: 4/23، رم 12:5)، کارکردهای گوناگون (اول قرنتیان 12) و بخصوص تفاوت مناصب (رم. 12:4) تأکید کرد. به هر عضو این موجود زنده کل، کارکردش متناسباً معین گردیده است («اصول نظم کارکردی درون جماعت»). تعیین کننده کارکرد ویژه، طبیعت خود پیکر بود.
چون جماعت مسیحی است، غایتاش (telos) یا هدفاش رستگاری است. در چنین اجتماعی، مادی- دنیوی مادون بر روحانی- قدسی است (مفهوم آخرت شناسی). از این رو هدایت این جماعت فقط بدست کسانی که مناسب این کاراند امکانپذیر است: کسانی که برای رهبری رستگار شدن آماده شدهاند یعنی کشیشان.
بنابراین وظیفه پادشاه تنها کمک بهاین رهبران در انجام وظایفاشان است، پس او کارکردی جنبی دارد («وظیفه شهریار در آخرت شناسی: یک ارگان کمکی»). در حالیکه سروری پاپ مستقیماً از طرف خداوند است،
قدرت فرمانروای عامی به واسطه پاپ به او داده شده، بنابراین امپراتور بخصوص «محافظ و مدافع و پیرو» ساخته شده است. این منطق در یک جمله خلاصه میشود: «اصول نظم کارکردی و اصول مادونی منتج از آن چیزی جز فرمول سیاسی برای اصول آخرت شناسی نیست که فقط در اجتماعی با پیکر مسیحی میتواند کار کند».
اولمان تکمیل این اصول را در افکار پاپهای قرن پنجم- نامدارترین اشان لئو اول (61-440)- که به خصوص برای تحول اصول سیادت حکومت پاپان بسیار مهم بود و گلاسیوس اول (96-492) که «استدلال دربار در اینکه قدرت امپراتورها از الوهیت میآید به استدلالی که کنترل بر امپراتور را بنا نهاد»، وارونه کرد، می بیند.
اما این فرضیات مورد مخالفت شدید سزارپاپائیسمهای مشخصاً بیزانسی، به خصوص بیزانس یوستینیان که ایدئولوژیاش «وارونه کردن گلاسیانیسم» بود، قرار گرفت. در آخر که کلیسای رم خود را از پابند امپراتوری شرق آزاد کرد با مانع دیگری به نام امپراتوری رم جدید کارولنیژی – اوتونی برخورد کرد. پاره کردن زنجیرهای امپراتوری وارد مرحله دوم شد.
ابعاد پادشاه- مقدس باید دوباره کوچک میشد و از نقش تک سالاری پیکر مسیحی خلع میشد و نقشی که شایستگیاش داشت یعنی حراست از کلیسای رم را به عهده میگرفت. در این فرآیند عصر گرگوری هفتم بسیار مهم و محوری است. چه از آنجا به «رودررویی نهایی سبک حکومت روحانیت» در نیمه اول قرن دوازدهم میانجامد و در ادامه به وکلای شرع پاپالیسم قرون وسطی میرسد.
کتاب رشد حکومت پاپی تحلیل یک دیالکتیک بود: مواجهه کشیشان و امپراتوران (در هر دو شکل غربی و شرقی) رودررویی دو تفکر حکومت روحانیت و ضد حکومت روحانیت. تکیه اصلی اولمان بر کشیشان بود، ولی «دفاع از فرضیه غیرروحانی» بخش اصلی استدلال را تشکیل میداد. مضمون اصلی کتاب شرح دشواری مواجهه یک قدرت عرفی مستقل با قدرت خدا- داد مونارشی پاپی است که بطور موفقیتآمیزی آن را در نقش یک دستیار اداری قالب گرفته بود. کتاب با اعلام اینکه این اوضاع و احوال در نیمه قرن سیزدهم نزدیک به انقضاء بود پایان مییابد.
کشف دوباره ارسطو چیزی را که «متفکرین ضد حکومت روحانیت به مدت طولانی در تاریکی پیاش میگشتند» فراهم کرد. کار ارسطو برای اندیشمندان سیاسی اروپا، با اعتقاد راسخ به استادی او، خاستگاه یک اجتماع اصیل طبیعی، جمع انسانی کاملاً متفاوت از جماعت مسیحی آشکار کرد.
متفاوت بود زیرا اجتماعی سرچشمه نگرفته از خدای آسمان بلکه از انسان طبیعی زمینی تصویر میکرد: «در یکی اجتماعِ انسان از طریق کارِ هوش طبیعی ظاهر میشود، در دیگری از طریق عمل مقدس غسل تعمید ظهور میکند». انسان در دومی از خداوند نازل میشود و در اولی از مردم صعود میکند.
اصول حکومت و سیاست در قرون وسطی بلندپروازترین کتاب اولمان است. کلید فهم آن در مقدمه با عنوان «فرضیات حکومت صعودی و نزولی» است. تاریخ اروپا را برحسب «رقابت هماورد» بین این دو مفهوم میجوید. او یک دیالکتیک دیگر، یا به عبارتی همان دیالکیتک اما با تعریفی متفاوت عرضه میدارد،
دیالکتیکی که تحلیل تحول فکری ارتباط رم دوره جمهوری با عصر مدرن را سازمند میکند. از قرون وسطی « یک پل زنده بین اروپای اولیه و اروپای جدید» میسازد. نظریه صعودی یا باور به مردم که برای جمهوری رم شناختهشده بود، ولی همچنین مشخصه اقوام اولیه ژرمانیک- محل رشد و نمو پادشاهی اروپایی- نیز بود، با نظریه نزولی یا حکومت روحانیون که پادشاهی را «کلیسایی» کرد و آن را تابع مقام کشیشان قرار داد،
به کل محو شده بود. اما به زندگی، هر چند ناآگاهانه و غیر مؤثر، ادامه میداد تا در روزگار مساعد توسط نئوارسطوییان دوباره احیاء شود. دنبال کردن ردپای چگونگی تحویل مفهوم قدیمی به اروپای رنسانس پویا یکی از دلمشغولیهای اصلی اولمان شد.
کتاب اصول سه قسمت دارد. در قسمت اول، پاپ، مطالب آشنا از رشد حکومت پاپی دیده میشود: سبک پاپی- حکومت روحانی به عنوان دگرگون ساز انجیل به واژههای قانون و حکومت ( انتقال کلیدواژههای پادشاهی به کلیدواژههای حقوقی)؛ معادله اجتماع سیاسی با پیکر مسیحی، واحد جسمانی حقوقی تمام مسیحیان؛ غایت شناسی ملازم آن، نسبت دادن منصب با اجتماع طبیعی و از آن رو تبدیل پادشاهی به خدمتگزار صرف مذهب و مقام کشیش. «پطرسشناسی» اینک واژه جعل شده برای توضیح کامل منطق حقوقی و سیاسی بر اساس انجیل شد.
قسمت دوم، پادشاهی، یک تحلیل بسیار جالب نظریه تک سالاری (مونارشی) قرون وسطی بدست میدهد. انسان دوره گذار آشکارا درباره مهمترین نهادهای سیاسی عصر خودش فرضیه پردازی نمیکرد.
اولمان با تحلیل دقیق سوابق حکومت، بخصوص واژگان آن و هر جا که کاتبان قانون حضور داشتند و با مداقه منابع خدمات عمومی که تاکنون نادیده شده بود، مبانی اساسی را دوباره کشف کرد. در مراسم تاجگذاری همایونی مطالب زیاد مفید بصیری، وجود داشت. اولمان در پادشاهی یک دوگانگی دید، یک مسند قدرت با دو عنصر، یکی حکومت الهی و «نزولی»، دیگری فئودالی که به روش «صعودی» میل داشت.
این دو وجه رسماً ناسازگار بودند: یکی پادشاه را بالاتر از قانون قرار میداد و فقط پاسخگوی خدا بود، در حالی که دومی او را تابع قانون و پاسخگوی جماعت سیاسی که نهایتاً او را تاسیس کرده بود میدید.
بنابراین در پیریزی شالوده پادشاهی یک تناقض بنیادین نهفته بود. بیشتر تاریخ اجتماعات سیاسی درباره نحوه کنار آمدن مردم با این پادشاهی است- با انتخاب و پیروی کردن یکی از این دو منطق، حکومت الهی یا فئودالی، نزولی یا صعودی. زیرا یکی به انقلاب منجر شد، نمونه عالی آن حکومت پادشاهی الهی فرانسه است.
دیگری به پادشاهی مشروطه، نمونه انگلستان، جایی که سنت مگناکارتا و قانون عرفی ارزش برتر روش صعودی را در معرض نمایش قرار داد. این تباین با سرسختی، هوشیاری، دانشوری متفاوت نویسنده و در نهایت بحث و مجادله بسط یافت.
قسمت سوم، مردم به این سوال پرداخت که اروپای قرون وسطی – دارای تجربه زیاد مشارکت مردمی در سطوح مختلف جامعه و در زمینههای مختلف- چگونه این تجربه را در آموزه سیاسی متمرکز کرد. این جدیدترین بخش کتاب بود گرچه سابقه طولانی در کارهای اولیه اولمان داشت: در مباحث منابع قدرت قانونگذاری مفسران قانون رم قرن چهاردهم و در نظریه شوراها که به دنبال تصدیق قدرت پاپ در بدنه مؤمنان بود. موضوع سروری مردم بود.
در کنفرانسی که به یاد حقوقدان مدنی قرن چهاردهم، بارتولس اهل ساسوفراتو برگزار شد، بازگشت اولمان به پسا حاشیهنویسان را میسر ساخت و از آن یک مقاله عالی درآمد. در این مقاله او چگونگی کار بارتولس بر آموزه حاکمیت قانونگذاری مردم را دنبال کرد: دولت مقتدر؛ مردم اقتدار حکومت خود را تائید کردند.
ترکیب قانون رم با مدل دولت- شهر(های) ایتالیایی یک منطق سیاسی کامل «صعودی» درست کرده بود. ظهور این آموزه سیاسی دقیقاً با مفهوم قدرت حکومت که اساساش مردماند و از راههای دیگر اندیشگی بدست آمده بود تکمیل شد. تحلیل طویل ارسطو و نئوارسطویی توسط ژان دوپاری اولین نظریه اروپایی دولت، یک واحد طبیعی متمایز از واحد فراطبیعی کلیسا را گسترد و به نمایش گذاشت.
ولی با مارسیله پادوایی بود که مسئولیت مردم به عنوان قانونگذار معتبر کامل شد. در کتاب او، مدافع صلح، زوج نفوذ فلسفه سیاسی ارسطوییان و ساختار دولت شهر(های) ایتالیا بهم پیوست و نظر او به حساب آوردن پایههای مردمی قدرت حاکم قابل اعمال در کلیسا (شوراگرایی) و دولت (حاکمیت مردم) بود.
بارتولس و رم، مارسیله و یونان، شرطی شده به وسیله تجربه سیاسی ایتالیایی یک «پوپولیسم» بوجود آورد. این مفهوم سروری اجتماع، پیروزی «روش صعودی»، همتای سایر تجهیزاتی بود که در کل رنسانس را ساختند: طبیعتگرایی در هنر و ادبیات، «کشف دوباره انسان» یعنی اومانیسم.
کارهای اولمان همیشه بر اساس مطالعه و گردآوری اطلاعات و شرکت در کنفرانسها و سخنرانیهای متعدد پیریزی میشد. دو کتاب او شاهد این مقال است. اولی در سال 1965 به نام تاریخ اندیشه سیاسی قرون وسطی که در نگاه کلی تلفیق رشد حکومت پاپی و اصول حکومت و سیاست است. لازم نیست که با همه نظریات آن موافق باشیم ولی چاپ دوم آن و ترجمهاش به زبان اسپانیایی (1983) نشانگر اقبال عمومی است.
همین موارد را در مورد یک تاریخ کوتاه کلیسای رم در قرون وسطی سال 1972 میشود گفت. به نظر میرسد که انگیزه ضروری آن پاسخی به کتاب پاپان قرون وسطی (1968) گئوفری باراکلاف باشد که اولمان نارضایتی خود را به وضوح آشکار کرد. به هر صورت کتاب یک تاریخ کوتاه، شاهکار تصویر روشن کلیسای رم از اواخر امپراتوری رم تا اصلاحات است که به اختصار بازگو میشود.
مشخصات آن موضوعی کاملاً سازماندهی شده است: تاریخ کلیسای رم تلخیص زندگینامه شخص پاپ نیست بلکه تاریخ یک ایده است، ایده حکومت منصب پاپْ ترجمه شده به یک اقدام عملی. بنابراین کتابْ تحلیل بالندگی و انحطاط موجود زنده کلیسای رم به مثابه یک نهاد حکومتی است. مثل مکملاش تاریخ اندیشه سیاسی، به ذوب تاریخ، قانون و اندیشه سیاسی که هدف نهایی اولمان، آمیزهای که سرشت متمایز کارش بود، انجامید.
کتاب بعدی اولمان به نام فرد و جامعه در قرون وسطی که از سخنرانیهای او در دانشگاه جان هاپکنیز نزج گرفته بود در سال 1966 چاپ شد. این کتاب که همان خطوط اصول حکومت و سیاست را دنبال میکرد، داستان متفاوتی از الغا نگاه حکومتی نزولی- الهی توسط دیدگاه صعودی- مردمی است که فئودالیسم به عنوان پل بین این دو عمل کرد.
در حالی که در کتاب اصول تأکید بر مفهوم مسند قدرت حکومت و حوزه قضایی آن است، در فرد و جامعه مرکز توجه به محکوم منتقل میشود. نویسنده قصد دارد نشان دهد که چگونه جایگاه و نقش این دو نوع منطق سیاسی در اجتماع سیاسی بسیار متفاوت اند و انتقال از یکی به دیگری در تاریخ اروپا ( و بالطبع آمریکا) میسر گردیده است.
بدون شک تکرار کار قبلی است ولی کتاب صرفاً تکرار حرف کهنه در قالب نو نیست. طرح تغییر از subditus (رعیت محض، آنچه به او گفته میشود انجام میدهد) به civis (مسئول، شهروند مشارک) است، از جامعهای که حکومتْ قانون را به جمعیت رعایا که خودش مجهز و شایستگی شرکت در حکومت ندارد میدهد به جامعهای که فرد آزاد، دارای حقوق و تکالیف، تشویق به مداخله میشود.
بشریت، انسان طبیعی، «شهروند رشد کامل کرده» از نیروهای خفهکننده سنتی (قبل قرن سیزدهم)، پدرسالاری، پادشاهی خدا سالارْ آزاد گردیده است. واقعیت زندگی قرون وسطی جماعت دهکده خود- سازمانده، ساخت شهرها بخصوص تعهدات متقابل فرد در فئودالیسم- با نظریه غالب انسان در جامعه مغایرت داشت.
اولمان در آخرین سخنرانی، فرضیه «اومانیست» را توسعه و چگونگی مفصلبندی این واقعیتهای متضاد زندگی اجتماعی و سیاسی در تئوری جدید مفصل توضیح داد. موضوع اصلی او رابطه بین ظهور این نگاه جدید حامل «نوزایی انسان و نتایج برآمده از ظهور دوباره شهروند» و رنسانس «اظهار ستایش اغراقآمیز فرد» بود. برای این رابطه، اولمان یک کتاب مجزا، بنیادهای قرون وسطایی اومانیسم رنسانس (1977) اختصاص داد، شرح فراگیر نگاههای شخصیاش در برآمدن اومانیسم اوایل دوران مدرن.
از سخنرانیهای دانشگاه برکبک کتاب رنسانس کارولنژین و ایده مقام سلطنت (سال 1969) در آمد. دگربار، این کتاب هم برگشت به جزییات بیشتر استدلالهای کارهای قبلی است. آنچه که در اینجا مفصلبندی جدید شد، چالش تفسیر دوباره احیای مجدد فرهنگ کلی بود که مورخین به اندازه کافی تحت تاثیراش قرار گرفتهاند و به آن «رنسانس» می گفتند.
اولمان گمان اینکه این حرکت صرفاً ادبی و هنری بود را رد کرد. او نمیتوانست بپذیرد که تعهد عمیق شخص شارلمانی به این حرکت فرهنگی از انگیزه خود فرهنگ بوده باشد. او استدلال کرد که رنسانس شارلمانی چیزی بسیار بلندپروازانهتر و دور رستر در ذهن داشت: هیچ چیز کمتر از «دگرگونی جامعه معاصر طبق آموزه و جزییات مسیحیت،
همانطور که در تعالیم آبای کلیسا دیده میشد» نبود. اسقفها و دانشوران فرانکی گذشته مسیحیت را با یک برنامه معین احیا کردند: نوزایی فرد (از طریق اصلاح مؤثر غسل تعمید که عضویت در جماعت را تائید میکرد) و یک نوسازی (renovation) جمعی که جامعه فرانکی را جماعت مسیحی (populous christianus) یا امپراتوری مسیحی (imperium christianum) بکند. از آنجا اروپا (Europa) مفهوماً معنادار شد،
دیگر یک تصویر صرفاً سرزمینی نبود بلکه دارای هویت جدید مسلکی شده بود. رمی (Romanitas) و مسیحی (Christianitas) سند هویت آن شد. اما این ایدئولوژی، نوع مسیحی نبود که مورد قبول بیزانس باشد. شکاف بین رم قدیم و جدید، بین غرب لاتین و شرق یونانی، ماترک دوران کارولنژینها بود.
در جوار این دیدگاه جدید جامعهْ یک نگاه جدیدْ شخصیتِ مقام سلطنت بود که اندیشه «صعودی» حکومت را که در آن اعتبار پادشاه توارث خونی یا انتخاب بوسیله «مردم» میدید با تصور «نزولی» که اعتبار پادشاه را از خود خدا میدید جابجا کرد. «شاه دارای لطف خدا» شعار حکومت بود که بخوبی دیدگاه جدید را وصف میکرد.
مراسم تاجگذاری بود که «بطور مرئی و ملموس نوزایی فرمانروای جدید را اعلام میکرد». اما دلالت وجودی تاجگذاری، با تدهین، آفریده روحانیت بود و نقش واسطهگری او را بین قدرت زمینی و آسمانی آشکار میساخت. تاریخ، آداب و تجربهای که پادشاهی ژرمانیک را ساخته بود با دیدگاه پادشاهی کلیسایی جای گذاشت نمیشد.
حاکمیت سلطنت بوسیله این فرآیند روحانی سازی از رشد بازماند. کشیشان (sacerdotium) سروری خود را از دو طریق محقق کردند: با تحمیل مزایای فراوان معافی از حوزه قضایی دربار و با ادعای انحصار تفسیر شرع کلیسایی و الهی که به تنهایی هنجارهای مناسب عیال خداوند را تأمین میکرد.
همانطور که دیدیم، مردمی سازی به معنای در دسترس قرار دادن پژوهشها به خواننده عمومی همیشه جز کار اولمان بوده است و همینطور ادامه یافت. کتاب دیگری که پژوهشهای بسیار تخصصی را در دسترس خواننده عام قرار داد، قانون و سیاست در قرون وسطی، معرفی منابع ایدههای قرون وسطی (سال 1975) است.
این یک جلد از مجموعه بسیار موفق پژوهش در استفاده از شواهد تاریخی (ویراستار جی.آر. التون) است که جابجایی مباحث سرشت معرفت تاریخی و توضیح آن به جایی که تعلق داشت هدفگذاری کرده بود- با موادی که گذشته دوبارهسازی میشود. تأکید بخش اصلی کتاب بسیار خاص بود: «تا اواخر قرن سیزدهم مطالعه اندیشههای سیاسی کلاً بخشی از علم حقوق تاریخی با ارجاع ویژه به قانون عمومی است».
این ادعا در چهارفصل پرتکلفِ پذیرش، توسعه و نسبت اندیشه سیاسی با قانون رم و شرع کلیسا و پژوهشگری مناسب آنها و در فصل پنجم قانون این جهانی غیر رمی مورد آزمایش قرار گرفت. فصل آخر دوباره «علم جدید سیاست» که به «انقلاب کیهانشناختی» برآمده از جذب ارسطو در تئوری سیاست از اواخر قرن سیزدهم می پرداخت، اولمان به تسلسل تاریخی، موضوع مورد علاقهاش، برگشت.
بسیار زود بعد از قانون و سیاست، بازگویی کامل تفسیراش از گذر از قرون وسطی به دنیای جدید (تا آنجاییکه این انتقال میتوانست در اندیشه سیاسی قابل بیان باشد) در بنیادهای قرون وسطی اومانیسم رنسانس (سال 1977) رخ نمود. این کتاب کاملکننده رنسانس کارولنژی است.
قرون وسطای متأخر آنچه ایدئولوژی مسلط اعصار قرون وسطی متقدم بود را وارونه کرد. در جاییکه رنسانس کارولنژی ریشههای مردمی و طبیعی و عناصر پادشاهی ژرمانیک را محو و آن را با دیدگاه دینی و روحانیگری حکومت و جامعه تعویض کرده بود، رنسانس بعدی دیدگاه دنیوی و مردمباور را اعاده کرد.
دوره کارولنژی دگرگون ساز قلمروهای فرانکی به جماعت مسیحی و دستکاری نظریه سیاسی برای جور شدن با آن بود. دوره رنسانس بعدی شاهد ظاهر شدن عوام بهمثابه نیرویی در مناسبات عمومی است که یک تئوری حکومت و جامعه دنیوی با یک مسلک درازمدت ساخت که به ترویج « دولت مدرن دموکراتیک و پیکربندی تفکر آن» انجامید. دو کتاب یک بحث پایهای مشترک داشتند.
درست همانطور که اولمان رنسانس کارولنژی را از اول با انگیزه سیاسی میدانست که بعد به حرکتی ادبی و فرهنگی تبدیل شد، در مورد رنسانس بعدی نیز همین را گفت. اساساً در هر دو رنسانس جویش سیاسی بود که تحقیق آثار قدما را تحریک و به جلو رانده بود،
در یک مورد، جستوجوی انجیل و پدران برای قانون «دولت» و پیدا کردن مثالهای حکومت دینی، در دیگری، جستوجوی قانون رم و نویسندگان کلاسیک رم (به خصوص سیسرون) و ارسطو برای دولت، مفهوم شهروند و فضیلت سیاسی.
اما اگر نقطه معیار تماماً سیاست بود، چنین نماند. کشف دوباره بشریت افق فکری را به طور کلی وسعت بخشید و « اثر آن شکوفا شدن اومانیسم رنسانس با تمام اشکال چندمنظوره آن بود». اما دلمشغولی اصلی کتاب «دنیوی شدن» سیاست، جدایی آن از حکومت دینی، «نوزایی و استقرار مجدد انسان به عنوان شهروند مستقل» باقی ماند.
دولت، جامعه و سیاست پدیدههای طبیعی بودند. صلاحیت تعمیدی یا دینی برای عضویت در جامعه «به پس زمینه رانده و خنثی اگر نگوئیم حذف» شد. انسان «در محیط اولیه خود دوباره اسکان داده شد». انسان طبیعی، بخصوص به ماهو شهروند، دوباره زاده شد.
«اومانیسم» موضوع بسیار جالب و مورد بحث مورخین است و بنابراین کتاب توجه زیادی را حتی خارج از موشکافی انتقادی معمول کتابهای اولمان به خود جلب کرد. آنچه که به خصوص مورد توجه محققان رنسانس قرار گرفت این مجادله بود که جنبش ادبی، فلسفی و آموزشی تالی رنسانس اومانیست اساساً، اگرنه انحصاراً، علم سیاست بود.
پی، او، کریستلر در یک مرور منصفانه و قدردان به یک تعبیر بسیار مهم رسید: «اولمان از جایی که مورخین بسیاری بر سر آن توافق دارند شروع میکند، اینکه اندیشه سیاسی تنها حوزه تفکر و آموزش است که واقعاً از نظر تاریخ بسیار مهم است و او تمایل دارد که تمام حوزههای تفکر و آموزش را به رتبه دوم اهمیت موکول کند» در حالی که کریستلر اعتقاد داشت «به جای استقلال و اهمیت درونیْ همه شاخههای آموزشی، کاملاً جدا از اثرشان بر اندیشه سیاسی و عمل ملاک است». بنیادهای قرون وسطی در سال 1980 به ایتالیایی ترجمه شد.
عنوان آخرین کتاب اولمان، گلاسیوس اول (496-492): پاپان در اواخر قرون وسطای متقدم (1981) بود. در وهله اول به نظر میرسد که کتاب به یک دوره کوتاه پاپ محدود است ولی طبق معمول پهنه زمانی بسیار گستردهای را مرور میکند.
دوره زمانی آن از آزادسازی پرستش مسیح توسط کنستانتین در سال 313، تا حکومت دوازده پاپ از داماسوس اول (384-366) تا فیلیکس سوم (492- 483) تا به دوره پاپی که اوج وجوه مختلف تفکر پاپاها و پیریزی شالوده کلیسای رم به عنوان نهاد حکومتی قرنهای آینده است میپوشاند.
این تحلیل تاریخ ذهن (Mentalitegeschichte) است (واژه خود مؤلف): بازسازی ایدئولوژی سروری پاپ، از طریق معاینه دقیق واژگان ،که مورد قبول کلیسای رم در حال توسعه، به خصوص با تکرار آن در دبیرخانه پاپ، قرار گرفت.
در واژههایی که در این دوره برای اولین بار ظاهر میشوند، سروری پاپ صورتبندی کلاسیک خود را یافت، واژگانی مثل بسترحواری، پترکلیسا، سرور، پترمقدس، قدرت فائقه. با همین واژگان است که واتیکان اول آموزه خود را تعریف کرد.
در مرکز این توسعه تراکنش متون پیتر در انجیل جدید در رابطه با مأموریت دادهشده به او بافهم حقوقی وظایف پاپ که در قانون رم صورتبندی شده بود و حقوقی کردن انجیل در ترجمه آن به لاتین قرار دارد. البته اینها همه تئوریهای آشنا هستند که اولمان در سایر کتابها و مقالات دورههای دیگر به بحث گذاشته بود.
مقالاتی قبل از نوشتن همین کتاب بخصوص درباره نامههای کلمنت، نوشتههای لئوی اول (461-440) و درباره خود گلاسیوس وجود داشت. اصول حکومت پاپاها و تاریخچه کلیسای رم هر دو با گزارش مختصر اهمیت ویژه قرن پنجم در تاریخ حکومت مسیحیان آغاز میشود. کتاب گلاسیوس اول تحلیل موسع ارائه کرد و از بحث خودش با جزییات و پانوشتهای روشن، چیزی را که قبلاً به اختصار طرح شده بود ،حمایت کرد.
در واقع چارچوب گلاسیوس اول سه موضوع اصلی داشت. اول ظهور و صورتبندی دقیق آموزه سروری پاپ را با ایده کلیسا بهمثابه جماعت یا شرکت تمام مسیحیان به عنوان همروند آن دنبال میکند. گرچه جستوجوی او بدواً بر نوشتههای خود پاپان متمرکز است ولی به نوشتههای پدران کلیسا مثل سیپریان و امبروس و نیز دنیس دروغین (که در مفهومسازی سلسلهمراتب و فرضیه «نزولی» بسیار مهم است) متوسل میشود.
موضوع اصلی بعدی تحلیل چگونگی آموزهای است که برای واکنش به مبارزه حکومت سلطنتی در کنستانینتاپول شکل میگیرد. به عنوان «رم جدید» دنبال توجیه ترقی از اسقفنشین به پطرارکی که شأن برابر با «رم قدیم» داشت بود و همانطور که امپراتوران با استفاده از قانون عمومی رم بر کلیسا حکمرانی میکردند،
به همان گونه پاپها نیز ادعای متقابل خود را بر سروری (قضایی) و استقلال شکل دادند. جایی که «رم جدید» موقعیت نقش خود را به عنوان شهر امپراتوری توجیه میکرد، «رم قدیم» مأموریت الهی و خاستگاه حواریونی خود را اعلان کرد.
بنابراین نزاع بین پاپها و کنستانتیوپول زمینه زورآزمایی آموزه پاپ سروری (principatus) بود و همین جا نطفه جدایی کلیساهای لاتین و یونانی را تعیین کرد. رودررویی پاپها و امپراتوران موضوع سوم را شکل داد: نقش امپراتور در یک جامعه مسیحی و موسعاً هر قدرت دنیوی، او درون کلیسا بود، نه بالای آن،
پسرش بود نه سروراش. اولمان تفسیر خودش را از تمایز مقدس و بانفوذ گلاسیان بین اقتدار (اسقف مقدس) و قدرت (سلطنت) داشت. اکثر مورخین ترجیح دادهاند که آن را بهسادگی تمیز بین حوزه قضایی قدرتهای دینی و دنیوی در حوزه خاص خودشان و اصرار بر لزوم همکاری متقابلاشان به بینند. اولمان اما آن را فقرهای کلیدی در ظهور منطق سیاسی پاپی که اقتدار پاپ را صدای هدایتکننده افضل ساخت و قدرت را خدمتگزار اجرایی صرف آن، دانست.
در یک کلام در حکومت روحانیت، با این سه موضوع اصلی، اولمان اسلوب یک طراحی بزرگ ساختار حکومت جهان مسیحی قرن پنجم که اقتدار در درون آن برحسب کلیسایی و مدنی توزیع میشود، دید. این ساختار در نوشتههای گلاسیوس نخست به عنوان منشی فلیکس سوم و سپس در زمان دوره پاپی خودش به ثمر نشست. کلیسای رم قرون وسطی در قرن پنجم زاده شد.
دوره زندگی حرفهای والتر اولمان دنیای پژوهشگری انگلستان و آلمان را بسیار محکم بهم جوش داد: قانون رم، برخورد بین سلطنت و مقام کشیشان، آموزه دولت (Staatlehre) و ظهور دولت مدرن. او به سادگی با مایتلند به عنوان کسی که بخوبی رابطه بین قانون و فلسفه قانون و زندگی و ارزشهای جامعه به چنگ آورد و متوجه شد که میتواند مورداستفاده مورخین قرار گیرد، پهلو میزند.
وقتی من از اولمان پرسیدم که چرا آخرین کتاباش را به زبان آلمانی نوشته است، او به سادگی پاسخ داد میخواسته به خودش ثابت کند که قادر به انجام این کار بوده است. شاید بشود تصور کرد که بازگشت او به زبان مادری در آخرین کتاب و مقالاتش نوعی سمبول استعداد است.
زیرا اگرچه او انگلستان را بسیار دوست میداشت و قدرداناش بود، حس اتریشی بودناش باگذشت عمرش بیشتر و بیشتر شد، یا شاید برای دیگران وضوح یافت. اما من فکر میکنم بیشتر ازآنچه گفتهشده او بیشتر تحت تأثیر کتاب گ. د لاگارد، رنسانس روح عامه در پایان قرونوسطی بود.
اما وقتی که همه چیز در مورد تاثیرپذیریی که نظریه تاریخی او را شکل داد گفته شود، او خودش باقی ماند. او دیدگاه شخصی خودش درباره گذشته اروپا شکل داد و حتی واژگانی که خودش را بیان میکرد، تخصصی کرد.