بی کرانگی تاملاتی درباره من هستم مکاشفه نوعی آگاهی حضوری است که فرد - نشر پیله

بی کرانگی تاملاتی درباره من هستم

کتاب بی کرانگی
Rate this post

بی کرانگی

مکاشفه نوعی آگاهی حضوری است که فرد مکاشِف لحظاتی چند آن را تجربه می‌کند و با اتصال به منبع هستی، حقیقتی از حقایق جهانِ هستی را ادراک می‌کند و سرمست از لذت آگاهی می‌شود. باران این لحظاتِ شگفت­آور بدون تبعیض بر سر همه می‌بارد و نسیم معطر آن به مشام همه می‌رسد.

خیرخواهیِ هستی همۀ موجودات را در بر می گیرد و بخشش آن تمامی ندارد. خورشید همواره طلوع می‌کند و هر موجودی از درخشش آن بهره می‌برد. شوربختی آنجاست که غفلت و بی‌اعتنایی یا کاملاً مانع از فهم و پذیرفتن مطلق هدایای هستی می‌شود یا از استمرار آن جلوگیری می‌کند.

از این رو، از طریق مراقبه باید خود را در معرض تابش خورشید هستی قرار داد و پذیرای انوار آن شد و برای تداوم این مواهب عزم را بر نیازی ژرف و راستین به بهره‌مندی از آگاهی ناب و برین جزم کرد.

در این حال و هواست که به ‌تدریج سراسر زندگی آکنده از انوار آن می‌شود و انسان انعکاس آنها را در وجود خود مشاهده می‌کند، سپس درمی‌یابد این خود اوست که نه تنها آیینۀ تمام نمای هستی بلکه متحد با هستی است.

پرسش مهم این است که آیا این رخداد معنوی از درون انسان سرچشمه می‌گیرد یا از رویارویی او با هستیِ بیرون از خود؟ پاسخ را در ابیات مشهور منتسب به امیر عارفان مولا علی علیه‌السلام ­جست­وجو می‌کنیم.

داروی تو درون توست و نمی‌دانی

دوای تو از توست و نمی‌بینی

و گمان می‌بری تو جِرم کوچکی هستی

درحالی‌ که جهانی بزرگ در تو پیچیده­شده

و تو کتاب بیان­کننده‌ای هستی که

با حروفش هر پنهانی آشکار می‌شود

در این نگرش، هستی همچون طوماری درون انسان در هم پیچیده­شده و بیرون از او نیست. او قادر است با شورِ عشق و نیاز به آگاهیِ ناب طومار را بگشاید، جهان هستی را درون خود به تماشا نشیند، در آن سیر کند، در فناناپذیری غوطه­ور شود و در ابدیت زیست کند.

همچنین مشاهده کند خودِ او کتابی است که با هر واژه‌اش پرده از هستیِ پنهانِ هر واقعیتی برمی‌دارد و اوست که هر پنهانی را برای آگاهیِ برین آشکار می‌سازد.

شگفتی و تناقض­نمابودنِ عبارت منسوب به ایشان در این است که چگونه انسان هم خود است هم جهان هستی، هم من است هم دیگری؟ چگونه انسان در آیینۀ هستی خود را می‌بیند و هستی نیز خود را در آیینۀ انسان مشاهده می‌کند، در واقع چگونه در من دیگری را و در دیگری من را می‌بیند؟ در عبارت مولای عارفان بر «این‌همانی» نهفته در «این­نه­آنی» یا «یگانگی» پنهان در «دوگانگی» بین انسان و هستی تصریح شده است. قیصری در مقدمۀ شرح خود بر فصوص‌الحکم محی‌الدین ‌ابن­عربی- بنیانگذار عرفان نظری- در بیان آموزۀ عرفانیِ «جهان هستی همان صورت حقیقی انسانی است» در واقع اشاره به این‌همانی، نادوگانگی، یا وحدت انسان و هستی دارد.

پس به صورت عالم اصغر تویی
پس به معنی عالم اکبر تویی

بنابراین، چیزی بیرون از انسان وجود ندارد تا در مواجهه با آن آگاهی حاصل شود. هر آنچه هست در درون انسان وجود دارد و او فقط باید درون خود را بکاود. مولوی دربارۀ همین مسئله می‌گوید

ای نسخۀ اسرار الهی که تویی
و ای آیینۀ جمال شاهی که تویی
بیرون ز تو نیست هر چه در عالم هست
از خود بطلب آنچه خواهی که تویی

همچنین مباحث نظری ابن­عربی دربارۀ حضرات خمس یا عوالم پنج‌گانه حاکی از آن است که حضرت پنجم عالَم انسان کامل است که جامع عوالم چهارگانۀ غیب مطلق (اعیان ثابته در حضرت علمی)، ارواح جبروتی و ملکوتی(عالم عقول و نفوس مجرد)، مثال، و شهادت مطلق(عالم مُلک یا غیب مضاف) است. از نظر ابن­عربی، عوالمِ هستی درونِ هستی انسان و متحد با اوست و او تنها موجود لایق این گستردگی و سعۀ وجودی است.

ما قبلا اینجا در این مورد مطلبی را منتشر کرده ایم

برگرفته از کتاب بی کرانگی

68000تومان

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *