اصول استعلایی
تحلیل استعلایی شامل دو بخش است: تحلیل مفاهیم و تحلیل اصول. تحلیل مفاهیم با مقولات سروکار دارد که مفاهیم زمینه منطق ترکیبی هستند و تحلیل اصول این مفاهیم را درون گزاره ها بسط می دهد. اینها گزاره های (احکام) پیشینی تألیفی هستند که امکان پذیر بودنشان بسته به پرسش از متافیزیک به عنوان یک علم است.
بنابراین تعجب ندارد که در اینجا ما بیشتر اصول موضوعه پایه علم مدرن را آنطور که در خلال انقلابات علمی قرن هفدهم شکل گرفته اند می یابیم، از جمله اصول قابلیت سنجش ریاضی طبیعت، اتکاء به مشاهده، قانون علیت مکانیکی، قانون کنش و واکنش و بقاء یک کمیت یا مقدار فیزیکی پایه در طبیعت. به این دلیل، کانت نظریه اصول خود را همراه با مقولات در اساس خود، «دانش محض طبیعت» می نامد، یعنی بنیادهای پیشینی علوم طبیعی تجربی.
کانت، مجموعه اصول خود را به عنوان «قواعد کاربرد عینی مقولات» تعریف می کند. در اینجا عبارت «کاربرد عینی» به معنای کاربرد عینیت بخشی است که یک ابژه را تشکیل میدهد یا برمیسازد. این کاربرد، بر پایه این اصل عالی بنا نهاده شدهاست که «هر ابژهای تحت شرایط ضروری وحدت کثرات شهودِ یک تجربه ممکن قرار می گیرد» به عبارت دیگر، امکان پذیر بودن یک موجود عینی –امکان پذیر بودنی از این دست که یک چنین موجودی در طبیعت وجود خواهد داشت و آن چیزی خواهد بود که هست- منوط به مطابقت با یک مجموعه شرایط پیشینی است که در صورتی باید به انجام برسد که یک وحدت ترکیبی از چند بازنمود در یک آگاهی رخ دهد.
و این جز اظهار و اثبات نظریه کپرنیکی نیست که کانت در اینجا آن را بازتعریف میکند، بلکه با زبانی دقیق که با اشارات تلویحی آمیخته است [میگوید]: «شرایط امکانپذیر بودن تجربه به طور کلی، همزمان شرایط امکانپذیر بودن ابژه تجربی نیز است»
به طرز متفاوتی، شرایط شناخت پیشینی که تحت آن ما قادر به متحد کردن بازنمودها در یک آگاهی و ایجاد یک تصور از جهان عینی علمی هستیم، دقیقاً مانند شرایط وجود وجودشناسانه هستند که تحت آنها ابژه های [موجود] در آن جهان می توانند آن چیزی باشند که هستند و آن چیزی که شناخت ما می گوید که هستند. از اینجا می توان فهمید که مفهوم وجودشناسانه تغییر جهت کپرنیکی نه تنها ساختار شناخت را معین می کند بلکه به همان اندازه ساختار وجود (تجربی) را نیز معین می کند.
پیرو مقولات، دستگاه اصول استعلایی به چهار گروه بخش شده است. عناوین آنها بسیار دقیق است، اما آنها خواه «اصول متعارفه»، «پیشفرضها» (anticipations)، «قیاسات» (analogies )یا «اصول موضوعه» نامیده شوند، همگی یک کار انجام میدهند: پیبردن و تشخیص لوازم مقدماتی احکام تألیفی پیشینی.
الف) اصول متعارفه شهود این را بیان میکند که کلیه شهودها مقادیر یا کمیات گسترشیابنده هستند. هر شهود، شهودی معین در زمان و غالباً در مکان نیز است و از آنجا که مکان و زمان دستگاههای گسترشیابندهای هستند که به عنوان ترکیبی از مؤلفههای نامتجانس ساخته شده است که هر کدام بیرون از دیگری واقع شدهاند، [بنابراین] هر شهود جزئی و خاص نیز واجد یک مقدار گسترشیابنده معینی است.
به علاوه، این مقدار می تواند به صورت ریاضی تعین یافته باشد، زیرا زمان و مکان که این مقادیر به وسیله آنها ایجاد شدهاند، به طور مساوی سرچشمه های ریاضیات نیز هستند. بدین ترتیب، اصول متعارفه شهود ریاضیاتی شدن طبیعت را امکان پذیر می سازد که یکی از ارکان علم مدرن از کپلر، گالیله و دکارت به این سو است.
به عبارت کانت، آن اصل استعلایی است که گذر از ریاضیات محض به «ریاضیات» کاربردی «طبیعت» را تضمین می کند که همه پدیدارهای طبیعی باید مطیع و تابع آن باشند. آنچه که در اینجا فاهمه تحمیل می کند، این است که همه پدیدارهای طبیعی باید از قوانین، اندازه گیری ها و نسبت های کمی ریاضیات تبعیت کنند (نه یک ماده خود آشکار). به عبارت دیگر، توانایی ماده شهود (حس و غیره) برای تعین یافتن و کمیشدن ریاضیاتی یک شرط پیشینی برای امکانپذیر بودن طبیعت و متعلقات درون آن است.
ب) این ایده، مکمل خود را در پیش فرض های ادراک می یابد. اصل آنها، بیان میکند که هر احساسی (که بدون آن هی چگونه عینیت بخشی نمی تواند وجود داشته باشد) درجه قابل سنجشی از شدت برآن حمل می شود. در اینجا ما با مقدار تشدیدی سروکار داریم نه مقدار گسترشیابنده.
برای مثال در احساس درد یا تماشای یک شمع در حال سوختن، احساس ما یک زمان معین به طول میانجامد؛ اما همچنین ما می توانیم در یک آن، روی خود احساس متمرکز شویم و بپرسیم قدرت یا شدت درد یا چراغ چشمک زن چقدر است. اصل کانت بیان می دارد که درجه شدت باید همچنین خود را به بیان ریاضیوار سوق دهد. این باعث می شود که اصل قابلیت سنجش ریاضی طبیعت به حوزه احساس درونی نیز گسترش یابد، ازجمله روانشناسی تجربی و مشتقات آن.
ما بیشتر اینجا مطلبی را در این مورد مننتشر کرده ایم
برگرفته از کتاب انقلاب فلسفی کانت