تفاوت نوشتن با صحبت کردن این است که ما مینویسیم تا چهره خود را پنهان کنیم، تا خود را در نوشته دفن کنیم. ما مینویسیم تا زندگی اطرافمان، مجاورمان، بیرون، دور از ورق کاغذ، این زندگی نه چندان خندهدار اما خستهکننده و پر از نگرانی و در معرض دید دیگران، در آن کاغذ کوچک مستطیلی شکل جلوی چشمان ما جذب شود.
نوشتن
کاغذی که کنترلش در دستمان است. نوشتن گونهای تلاش برای تخلیه خودمان از طریق مجاری مرموز قلم و جوهر است. منظور از جوهر، نه فقط جوهر وجود، بلکه جوهر بدن نیز است، که با آن علائم کوچکی را روی کاغذ می کشیم.
با در نظر داشتن زندگی، نوشتن چیزی بیشتر از خطخطی کردن مرده و نامفهوم است، که ما بر روی ورق سفید کاغذ میکشیم و درباره آنها رویاپردازی میکنیم. اما ما هرگز موفق نمیشویم آن زندگی سرشار را در انبوه بیحرکت حروف به تور بیندازیم. زندگی همیشه بیرون از ورق کاغذ جریان دارد، به تکثیر خود ادامه میدهد، به راه خود ادامه میدهد و هرگز به آن مستطیل کوچک محدود نمیشود.
حجم سنگین بدن هرگز موفق نمیشود خودش را در سراسر سطح کاغذ پخش کند، ما هرگز نمیتوانیم از آن جهان دو بعدی و آن خط محض کلام عبور کنیم، ما هرگز موفق نمیشویم که به اندازه کافی لاغر شویم یا آنقدر چابک شویم که چیزی بیش از خطی بودن یک متن باشیم، اما با این حال این چیزی است که ما امیدواریم به آن برسیم.
ما با وابسته شدن به قلم و جوهر، انجام یک وظیفه بینهایت، وظیفهای که خودمان را وقف آن ساختهایم، به تلاش خود ادامه میدهیم و همچنان خود را مهار و کنترل میکنیم. این احساس که ما به غیر از در لرزش، ریز قلم وجودی نداریم، توجیه شدنی است، درآن خردههای بی نهایت کوچک قلم که بی حرکت و آرام میشوند.
در بین نوک قلم و سطح سفید کاغذ، در نقطه، در جای شکننده قلم، در آن لحظهای که یک علامت ثابت یک بار برای همیشه ظاهر میشود و بلافاصله محو میشود، در آن لحظهای که قطعاً تثبیت میشود، و فقط برای دیگران خواناست، و امکان هرگونه آگاهی از خود را از دست داده است. به اعتقاد من این نوع از سرکوب و خودشرمساری در گذار به نشانهها، به نوشتن وجه تعهدی میبخشد.
این یک تعهد بدون لذت است، اما شما وقتی میبینید که با این وجود، تعهدگریزی منجر به اضطراب میشود و قانونشکنی شما را مضطرب میسازد، و دچار چنین آشفتگی بزرگی میکند، آیا نمیتوان گفت که اطاعت از قانون بزرگترین شکل لذت است؟ پیروی از تعهدی که منشاءاش نامشخص است، و منبعی که اقتدارش بر ما به همان اندازه ناشناخته، پیروی کردن از قانونی که هر جا که باشی بر سرت سنگینی کند و سایهاش را بالای سرت حس کنی، به نظر من همان لذت نوشتن است.
در این زمینه: نوشتن و دیوانگی
برگرفته از کتاب کلام بعداز مرگ آغاز می شود