موارد بی شماری در تایید این نظریه که “عقایدی که ظلم و ستم را توجیه میکنند الهام گرفته از تمایلات ظالمانه هستند، ” وجود دارد. هنگامی که عقاید پیشینیان را که اکنون پوچ و نامعقول به میرسند مورد بازبینی قرار میدهیم به این نتیجه میرسیم که از هر ده عقیده، نه تای آن برای توجیه تحمیل درد و رنج بوده است.
برای مثال طبابت را در نظر بگیرید، زمانی که داروی بی هوشی اختراع شد عدهای آن را اقدامی شرورانه و رذیلانه که مانع خواست خدا میشد، میدانستند. از نظر آنها دیوانگی به دلیل تسخیر فرد توسط نیروهای اهریمنی بود و بر این عقیده بودند که دفع اجنه و شیاطینی که در کالبد فرد دیوانه سکنی گزیده بودند از طریق زجر کشیدن فرد میسر بود، بنابرابن او را مورد شکنجه و آزار قرار میدادند.
در پی این عقیده، روش درمان و معالجه بیماران روانی همچنان تا سالیان سال با نوعی خشونت سیستماتیک و دقیق همراه بود. چه بسیار مواردی که در آن درمان غلط، بیشتر خوشایند فرد بیمار بود. و یا در زمینه تعلیم و تربیت اصول اخلاقی نیز همین امر مصداق داشت. توجه کنید که در گفته زیر تا چه حد خشونت موجه و قابل قبول قلمداد میشده است:
هرچه سگ، زن و درخت گردو را بیشتر بزنی بهتر می شوند.
من در مورد تأثیری که تازیانه زدن از نظر اخلاقی روی درخت گردودارد، تجربهای ندارم. اما، برای هیچ انسان متمدنی در حال حاضر این گفته در مورد زنها موجه و قابل قبول نیست. تأثیر اخلاقی تنبیه در واقع عقیدهای است که ریشهای محکم دارد و به آسانی از بین نمیرود و از نظر من بیشتر به این دلیل است که تمایلات دگر آزارانهی ما را ارضا میکند.
با اینکه امیال و احساسات بیشتر از اینکه برای باورها و عقاید بشر سودمند واقع شوند به کار خطاها و اشتباهات زندگی بشر میآید. و از آنجایی که بحث مورد نظر من درباره عقایدی است که برای بشر مضر است، سعی بر آن دارم نظام مضر باورها و عقاید را مورد بررسی قرار دهم.
برگرفته از کتاب در ستایش شکاکیت
نوشتهی برتراند راسل / ترجمهی پریسا کلانتری