الویت اصلی آنها در هر صورت سوسیالیسم نبود. در ماه نوامبر هیچ کارخانهای به اشغال در نیامد و خواستههای سوسیالیستی چندان مطرح نبودند و صرفاً برخی از معدنچیان چنین خواستههایی را عنوان کرده بودند. توده مردم قبل از هر چیز خواهان پایان جنگ و سرنگونی حاکمیت نظامی و در کنار آن سقوط نظام پادشاهی بودند.
انقلاب آلمان
در واقع انقلابیون بیشتر خواهان سرنگونی طبقه حاکم بودند. شوراهای کارگران و سربازان که انقلاب را به وجود آوردند، در نظر داشتند که جانشین بوروکراسی قدیمیِ حاکم بر امپراتوری آلمان شوند.
در واقع کارگران میبایست به طبقه حاکم بدل میشدند و حکومت انقلابی میبایست مدیران خود را از میان آنها برمی گزید. دولت جدید میبایست دولت کارگران باشد و کورت آیزنر به آن دهقانان را نیز اضافه کرد. ایالت بایرن تحت حاکمیت کورت آیزنر در حقیقت تنها ایالتی در آلمان بود که در آن شورای دهقانان نیز از همان ابتدا، نقش مهمی ایفاء نمود.
آیا دیکتاتوری شورایی ایجاد شده بود؟ هرگز. این خودِ شوراها بودند که حکم به برگزاری انتخابات مجمع ملی دادند. کورت آیزنر نیز با انتخاب یک پارلمان ایالتی موافقت کرد، حتی اگر وی خود تمایل داشت انتخاب چنین پارلمانی را به تعویق بیندازد و بعد از انتخابات نیز عجلهای برای تشکیل چنین پارلمانی نداشت. شوراها هرگز خواهان دیکتاتوری شورایی نبودند. آنچه آنها میخواستند نه یک دیکتاتوری شورایی یا پارلمانی، بلکه یک دموکراسی شورایی مشروطه بود، آنها در واقع خواهان وارونه کردن قانون اساسی بیسمارک بودند.
شوراهای کارگران و سربازان در نظر داشتند همانند اشراف طبقه حاکم در حکومت سابق، نقش یک قدرت حامی دولت را ایفاء نمایند. وجود یک حزب سوسیال دموکرات متحد به عنوان یک حزب دولتی، یک دولت دائمی مستقل از پارلمان و یک پارلمان انتخابی به عنوان نمایندگان مردم، از دیگر خواستههای آنها بود، پارلمانی که به عنوان یک نهاد قانونگذار و کنترلکننده، حتی دارای قدرت و حقوقی بیش از رایشستاگ قدیمی باشد.
این خواستهها در واقع همان قانون اساسی بود که انقلاب سال 1918 آلمان به دنبال آن بود، و کسانی که همانند کورت آیزنر که از گوشهایی شنوا برخوردار بودند، میتوانستند چنین خواستههایی را از هر تجمعی بشنوند.
فردریش ابرت و کارل لیبکنشت اما چنین گوش شنوایی نداشتند و به دنبال دموکراسی پارلمانی و یا دیکتاتوری شوراها بودند. کورت آیزنر تنها کسی بود که به چنین گزینههایی به عنوان جاشنینی برای انقلاب نمینگریست. این مرد ادیب در سال 1918 تنها سیاستمدار واقعی انقلابی در آلمان بود.
وی حاکمیت شوراها یا حاکمیت پارلمان را گزینهای واقعی نمیدانست و انقلاب برای وی به معنای دیکتاتوری شوراها یا دیکتاتوری پارلمان نبود، و سیستمی متعادل از «کنترل و توازن» بین قدرت شوراها و پارلمان، از نظر وی گزینهای مناسب قلمداد می گردید.
کورت آیزنر همچنان میدانست که شوراها، جدید و بی تجربه هستند و برای هماهنگ شدن و روی غلتک افتادن، به زمان نیاز دارند. به همین دلیل وی تمایل داشت، انتخابات پارلمان ایالتی و تشکیل یک پارلمان ایالتی جدید را تا حد امکان به تعویق بیندازد.
همانگونه که در بایرنِ کاتولیکنشین انتظار میرفت، در این انتخابات اکثریت آراء به حزب ملت بایرن تعلق گرفت، همان حزبی که امروزه اتحادیه سوسیال-مسیحی بایرن نامیده می شود. حزب سوسیال دموکرات آلمان نیز در این انتخابات به دومین حزب قدرتمند تبدیل شد. به حزب سوسیال دموکرات مستقل که کورت آیزنر به آن تعلق داشت نیز تنها سه کرسی از صد و هشتاد کرسی موجود تعلق گرفت، آیزنر خود معترف بود که در این انتخابات به صورت جدی به کارهای حزبی نپرداخته است.
در این زمینه: انقلاب و توده
برگرفته از کتاب خیانت به انقلاب