توسعه ساختاری
در ایدهی توسعه همچون رشد، با تصور توسعه به مثابه دگرگونی ساختاری ارتباط نزدیکی مشاهده میشود.
چنین تعریفی از توسعه که خود را مقید به تغییرات و دگرگونی ساختاری میداند در دیگر تلقیها از توسعه به خصوص، مارکسیسم و نوسازی نیز دیده میشود که من در ادامه به بحث دربارهی آن خواهم پرداخت.
به بیان ساده، دگرگونی ساختاری به معنی تغییر در ساختار یک اقتصاد و از اینرو محصولات آن است، دگرگونی حرکت از اقتصاد اساساً کشاورزی به سوی یک اقتصاد اساساً صنعتی و یا به طور خلاصه صنعتی شدن است.
لذا دگرگونی ساختاری بیشتر ممکن است متضمن افزایش سهم محصولات کارخانهای (یک شاخه تخصصی در درون مقوله کلی صنعت) و به خصوص فرآوردههای خدماتی باشد (که به طور معمول تجارت، حمل و نقل، فعّالیّت دولتی، خدمات مالی، حرفهای و آموزشی را شامل میشود)، در حالی که از اهمیت صنایع سنگین به همان نسبت کاسته میشود.
خلاصه اینکه در تعاریف رشد اقتصادی و تغییر ساختاری، صنعتی شدن موضوعی محوری و مهم بوده که همچون رشد، از اواخر قرن نوزدهم توسط رهبرانی از هر دو طیف سیاسی چپ و راست به طور مدام دنبال شده است.
با یادآوری این نکته که انتقادات قابل توجهی به این رویکرد میشده، در نوشتار حاضر دو مورد از این نوع موضعگیری را بیان میکنیم که اولین آنها متعلق به استالین است. او در سخنرانیاش برای مدیران تشکیلات شغلی در 1931 میگوید:
«نه رفیقان، … سرعت [صنعتی شدن] نباید کاهش یابد! برعکس، ما باید آن را در حد توان و امکاناتمان بیشتر کنیم … آهسته شدن سرعت [صنعتی شدن] به معنای عقبماندگی است، و آنهایی که عقب بمانند شکست خوردهاند. ما نمیخواهیم شکست بخوریم … به تاریخ روسیه قدیم بنگرید … روسیه به خاطر عقبماندگیاش مدام شکست میخورد.
روسیه به خاطر عقبماندگیاش، توسط خانهای مغول، ترکها، حاکمان فئوال سوئدی، اشرافزادگان لهستانی – لیتوانیایی، به وسیله سرمایهداران انگلیسی – فرانسوی، سلاطین ژاپنی، شکست خورد. به خاطر عقبماندگی نظامی، به خاطر عقبماندگی فرهنگی، به خاطر عقبماندگی سیاسی، به خاطر عقبماندگی صنعتی، به خاطر عقبماندگی کشاورزی … ما پنجاه یا صد سال از کشورهای پیشرفته، عقب ماندهایم. ما باید طی ده سال این کمبودها را به خوبی برطرف سازیم. یا ما اینکار را انجام میدهیم یا آنها ما را لِه میکنند.
ما قبلا اینجا در این مورد مطلبی را منتشر کردیم
برگرفته از کتاب دولت های توسعه گرا