در بطن ایده‌ی توسعه، این فرض توسعه به مثابه نوسازی - نشر پیله

توسعه به مثابه نوسازی

کتاب دولت های توسعه گرا
Rate this post

در بطن ایده‌ی توسعه، این فرض اساسی وجود دارد که ساختارها و فرایندها در همه جوامع انسانی، از اشکال ساده‌ی سنت‌گرایی به حالات پیچیده‌ی مدرنیته متحول می‌شوند.

توسعه و نوسازی

جوامع مدرن یا در حال نوسازی در ویژگی‌ها و فرایندهای ساختاری عمده اقتصادی، اجتماعی و سرانجام سیاسی‌اشان با هم وجه اشتراک دارند.برای برخی، تعریف فرایند نوسازی، همان صنعتی شدن است و این تعریف متضمن فهم منطقی عبارتی است که بیان می‌دارد جوامع به سوی هدف مشابهی رانده می‌شوند (اگرچه مسیرهای شان ممکن است متفاوت باشند).

با این گستردگی، توسعه به مثابه نوسازی هم رهیافت وضعیتی و هم رهیافت فرایندی را شامل می‌شود. این رهیافت، جامعه «سنتی» را در موقعیت آغاز مسیر درنظر می‌آورد و جامعه «مدرن» را به عنوان گذشته از مسیر و به هدف رسیده می‌داند. نوسازی درواقع فرایند حرکت جوامع در خلال این انتقال بسیار گسترده از یک وضعیت به وضعیت دیگر است.

ایده نوسازی ریشه‌هایی دارد که به ژرفای جریان غالب نظریه اجتماعی و ایدئولوژی مسلط در قرون نوزدهم و بیستم در اروپا و آمریکای شمالی برمی‌گردد. دقیقاً به خاطر تنوع در منشاء آن و نوع کرانه‌هایی که آن را شکل می‌دهند، هیچ معنای واحد و ساده‌ای وجود ندارد که همه روایت‌ها و تأکیدات متفاوت را دربر گیرد. امّا برای هدف نهایی بحث حاضر، این امکان وجود دارد که گزارشی ترکیبی از این روش دیرین و با نفوذ و مداوم تعریف شده تا اندیشیدن پیرامون توسعه به مثابه نوسازی تدوین گردد.

در بهترین حالت، نوسازی بینشی کامل درباره‌ی توسعه، هم به مثابه فرایند و هم به مثابه وضعیت را به وجود می‌آورد. نوسازی به یک تغییر کلی در ساختار جوامع اشاره می‌کند که دربردارنده‌ی تغییر بنیادی در حوزه‌های اقتصادی، اجتماعی، حقوقی، نهادی، سیاسی و ایدئولوژیکی است، و نیز خرده فرهنگ‌های مهمی را که مسبوق به توسعه محسوب می‌شوند در چنین جوامعی هماهنگ با دوران جدید جهانی شدن پدید می‌آورد. نوسازی فرایندی است که به موجب آن جوامع مدرن از طریق بسط و به‌کارگیری دانش علمی و تکنولوژیک، نظارت بیش‌تری بر محیط «طبیعی و اجتماعی‌اشان» اعمال می‌کنند.

در عالم واقع، نوسازی مستلزم تمایز نظام‌مند ساختاری، به‌وجودآورنده‌ی نظم اقتصادی صنعتی یا فراصنعتی که به نوبه‌ی خود ایجادکننده‌ی سطوح دائماً در حال بهبود رفاه مادی است؛ ساختاری اجتماعی بر مبنای اصولی چون فردگرایی، برابری فرصت‌ها برای افراد فارغ از جنسیت یا قومیت‌اشان، نظامی با سیاست دمکراتیک از نوع پارلمانی (یا حداقل نظامی که در آن تصمیم‌گیران پس از عبور از انتخابات منظم، پاسخ‌گویی به اعمال خود را وظیفه‌ی خود بدانند)، فرهنگی سیاسی که به طور رسمی کاملاً سکولار است و روال‌های عقلانی را برای تصمیم‌گیری اتخاذ می‌کند و در آن حقوق و آزادی‌های رسمی شهروندی در قانون تثبیت شده است، و یک جهان‌بینی که در آن خردگرایی و به‌کارگیری اصول علمی مسلط است، می‌باشد.

در حالی که رشد اقتصادی و تغییر ساختاری ویژگی‌های معین توسعه در جوامع مدرنیزه‌شده هستند، بسیاری از نظریه‌پردازان قرن نوزدهم (و برخی از نظریه‌پردازان معاصر در باب نوسازی)، عمیقاً علاقمند به پیوستگی‌های مهم میان وضعیت اجتماعی، سیاسی و حقوقی با رشد اقتصادی بوده‌اند. در کنار صاحب‌نظران معاصر پاراگراف زیر نشان می‌دهد، که ایده‌ی مرکزی این تغییر موضع را می‌توان در آثار بسیاری از نظریه‌پردازان قرن نوزدهم یافت.

در این زمینه: توسعه و علم سیاست

برگرفته از کتاب: دولت های توسعه گرا

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *