اهمیت سیاست برای توسعه نتوانسته است به اندازه کافی کاملاً مورد تأکید قرار گیرد. تاکنون و طی مدّتزمانی طولانی، مطالعه توسعه اغلب به اجبار خارج از علائق اصلی علم سیاست به طور خاص، و حوزهی گستردهتر علوم اجتماعی به طور عام قرار داشته است.
توسعه و سیاست
فرازو – و به اعتقاد برخی نشیب مطالعات توسعه به نحو گستردهای خارج از جریان اصلی رشتههای علوم اجتماعی انجام گرفت. با اینکه اغلب تفکیکها به نحو نمادین در سازمانها و ادارات مختلف انجام گرفته (گاه) در افرادی که در زمینه مطالعات توسعه کار میکردند تمایل به قطع رابطه با رشتهی اصلیاشان داشته اند.
اغلب در ارتباط نزدیک با و یا درواقع غرقه در مطالعات منطقهای (که حوزهای با رشد شدید در دههی 1960 و دههی 1970 بود)، آنها متمایل به برعهده گرفتن انجام تحقیقها یا مشاورهها در مکانهای دور وغریب بودند، مکانهایی عقبمانده، جاهائی که با زبانهای بیگانه ای که با آن تکلم میکردند، غریب بودن فرهنگهایی که مطابق آن رفتار میکردند و اعمال غیرمعمول و خاص، اگر نه منحصربهفرد، محقق را مبهوت میساختند.
چارچوبها، روششناسیها و تئوریهای اختصاصی و در عین حال مجزا و متنوع پدید آمد تا شرایط خاص کشورهای در حال توسعه را توضیح دهند و برای غلبه بر مشکلات آنها کمک کنند. مجلات، کنفرانسها، دانشکدهها، مؤسسات و دورههای تحصیلات تکمیلیای که به توسعه و مطالعات منطقهای اختصاص داشتند، چند برابر شده و گسترش یافتند.
برخی محققین مطابق علایق و سلیقه مشغول کار شدند و دیگران آشکارا به پژوهش در حوزهی سیاست متمرکز شدند در حالی که برخی دیگر بر ارائه آموزش، یا آموزش پیشرفته به کسانی که در زمینه توسعه کار میکردند یا کسانی که قبلاً در آن حوزه کار میکردند، مبادرت ورزیدند که در بین آنها، هم مدرسین و هم دانشجویان هم افرادی از جهان اول و هم جهان سوم دیده میشد.
- اگرچه گرایشی مبنی بر تسلط اقتصاددانان بر این موسسات وجودداشت،اما علاوه بر آنها، جامعهشناسان، جغرافیدانان، انسانشناسان، دانشمندان علوم سیاسی و مدیران عمومی و سلسلهای از دیگرمتخصصان از ترویج کشاورزی گرفته تا توسعه روستایی و تامین بهداشت جمعیتشناسی و آموزش نیز درآن جا حضور داشتند.
هیچکس نباید دستاوردهای آنها را دستکم بگیرد. جریانی از کتابها، مقالات و گزارشات جذاب دربارهی بسیاری از کشورها، گسترهی وسیعی از مضامین و موضوعات حوزه مزبور را مشخص ساختهاند. نظریهها و رهیافتهای تحلیلی جالبی شکل یافته و به کار گرفته شدند که از آن جملهاند نظریه نوسازی، نظریه وابستگی و ایدههای نو مارکسیستی.
در حوزه سیاست، سلسلهای از چارچوبهای استراتژیک برای بسیاری از ابعاد و جنبههای توسعه به دنبال یکدیگر پدیدار شدند، همچون توزیع مجدد همراه با رشد، نیازهای اساسی، توسعهی روستایی، تعدیل ساختاری و تازهترین این موارد، حکمرانی خوب. چنین توالیای از سنتهای متفاوت و در حال تغییر، ابتدا با شور و شوق پذیرفته شدند و سپس در تبیین موارد گذشته به کارگرفته شدند.
پس ازآن،اماً به عنوان یک ضعف در مطالعات توسعه و به عنوان امری نشاندهندهی عدم بلوغ و عدم کفایت جدی نظری به آنهانگریسته شده است. بدون تردید سؤالات بزرگی که شخصیتهای برجستهی علوم اجتماعی همواره به آنها پرداختهاند دقیقاً همانهایی هستند که به وسیله نظریهپردازانی که در حوزه توسعه کار میکنند بیان گردیدهاند.
از دوتوکویل، کنت و آدام اسمیت تالیست، تااسپنسر، ماین، مارکس، دورکیم، تونیس، وبر، شومپتر و کینز، این مسئله که چگونه جوامع توسعه مییابند و چگونه این فرایند میتواند باعث ایجاد یا تسهیل در ایجاد دمکراسی شود، همیشه در کانون نظریه پردازان مزبور جای داشته است.
در این زمینه: دولت و توسعه در آفریقا
برگرفته از کتاب: دولت های توسعه گرا