فرهنگ تلویزیون
صفحه تلویزیون در فرهنگ بصری اواخر قرن بیستم از اهمیت استثنائی برخوردار است. من در توصیف برخی ویژگیهای اصلی این “سفرتخیلی” در بخش سوم نشان دادم که تلویزیون بهعنوان شیء، بهعنوان رسانه و نیز بهعنوان فرهنگ اهمیت دارد.
من دو نکته را در اینجا خواهم افزود: یکی اینکه درک بصری از طریق تلویزیون از راه دور اتفاق میافتد. دوم اینکه صدا نیز برای روابطی که مردم با تلویزیون خود دارند مهم است.
اول آنکه تلویزیون در فضای روزمره عادی خانوادگی، در بخشی از مکان اقامت حداقل میلیاردها خانواده گنجانده شده است. چنین مکانهای اقامتی بر مبنای درک از راه دور یا از یک مکان دور سازمان مییابد، این کار از طریق یک “جغرافیایبصری” انتقال یافته بر مبنای مسیرهای متنوع، جالب و غیرقابل پیشبینی محقق میشود.
وارک بهنحوی مطالبهآمیز خاطرنشان میسازد که “ما چندان ریشهای در زمین نداریم، ما آنتن هوایی داریم.” این آنتنها و صفحات تلویزیونی فراگیر یک جهانبصری شگفتانگیز کاذب را در فراسوی رژیم خانوادگی انعکاس میدهند.
در واقع یک آئینه بهشکل لحظهای بقیه جهان را برای افراد در خانه منعکس میکند. آرندهاتیروی، در چارچوب شرایطی زندگی در هند درباره یک شخصیت زن سالمند مینویسد که او زندگیاش بهوسیله درک بصری مداوم و اغلب “زنده” جهان از راه دور، متحول شده است:
“او در اتاق نقاشیاش با تلویزیون ماهوارهای بر جهان سیطره داشت … این امر در طول یک شب رخ داد. موبورها، جنگها، قحطیها، فوتبال، روابطجنسی، موسیقی، کودتا و … همه آنها به صف جلو میآمدند. آنها با یکدیگر چمدانهایشان را میگشودند.
آنها در یک هتل اقامت داشتند و در آیمنم جاییکه زمانی بلندترین صدا بوق موزیکال اتوبوس بوده است، اکنون به یکباره میتوان جنگهای تمام عیار، قحطیها، کشتارهای عجیب و غریب و احضار بیلکلینتون همچون یک خدمتکار را تجربه کرد.”
مسیرهای با طول و جهت ثابت محلهای عبوری را که تصاویر و اطلاعات از آن گذر میکند را فراهم میسازند. چنین مسیرهایی میتوانند اغلب هر دو نقطهای در جهان را بهیکدیگر متصل کنند.”
ویژگیهای فناورانه سخت و سریع و تثبیت شدهاند، اما میتوانند فضاهای معین بسیار گسترده و تقریباً مشخص را بههم مرتبط سازند و تصاویر، صداها، کلمات و هیجانات را میان آنها جابجا نماید.
دوم آنکه مورلی استدلال میکند که حس غالب مرتبط با تلویزیون، دیدن نیست بلکه شنیدن است. او خاطر نشان میسازد که نظمی گسترده در حول دیگر فعالیتها در هنگامی که تلویزیون روشن است شکل میگیرد، فعالیتهایی که اساساً با صدای تسلیبخش که در پسزمینه باقی میماند هدایت میشوند.
لذا اگر چه تلویزیون آشکارا بخشی از فرهنگ بصری است اما آن همچنین بخشی مهم از تلفنهای موبایل خاص است.
صداهای تلویزیون بخشی از زندگی خانوادگی بیشترخانوادههاست و بهنحو فزایندههای بدل بهبخشی از فضاهای عمومی “خصوصی” شده متنوع همچون مشروب فروشیها، کلوپها و کافهها میشود.
میتوان گفت: صداها در اینجا به بینایی سازمان میدهند. با توجه به حسبینایی، شکل بصری غالب در تماشای تلویزیون از طریق نگاه گذرا یا برخی اوقات یک نوسان میان نگاهگذرا و نگاهخیره است، زیرا که مردم بهنحوی ماهرانه در درون و خارج رژیمهای مختلف دیدن جابجا میشوند.
مورلی الگوهای بصری را با نگاههای خیره و مستمرتر مقایسه میکند که چگونگی دقت نگاه مردم به پرده سینما را متمایز میسازد.
البته صفحات نمایش بخشی از دیگر هویتهای ترکیبیاند که بینایی را بهدرون جوامع معاصر منتقل میسازد. یک “ادراک خودکار” وجود داشته است که دوربینهای دیجیتال، مبتنی بر اشعههایایکس، دید در شب، گرمایی و دیگر تجهیزات مرتبط با دیدن، حسگرهای کنترل از راه دور و ماهوارهها را دربر میگیرد.
بیشتر سیستمهای تعاملی در قرن بیستم دربردارنده بینایی خودکار در راستای اعمال قدرتهای معمول خود هستند. دایچر مینویسد: “فاصلهگیری، کنترل، شیءسازی- نگاه جستجوگرانهای که کنترل خود را از طریق تجسم بخشی که در آن شیئ مورد بررسی همراه با ادغام قربانی میشود، اعمال میکند.در اینگونه “جامعهنظارتی” مردم بهطور خودکار کنترل میشوند حتی زمانیکه آشکارا و آزادانه در یک مرکز خرید یا حتی حومه شهر به پرسهزنی مشغولند.
نوعی نگاه نامرئی در این حالت وجود دارد که از یک ماشین نسبت به ماشین دیگر اعمال میشود و در آن تصاویربصری نهه مشهودند و نه دیده میشوند.
برگرفته از کتاب جامعه شناسی فراسوی جامعه ها
ما قبلا اینجا در این مورد مطلبی را منتشر کرده ایم