سوسیالیسم به هرکس اجازه میدهد تا “فردیّت” خویش را در هماهنگی کامل رشد دهد. معهذا کسیکه بازگوکنندۀ چنین تُرّهاتیست و با بیشرمی تمامْ آرمانهای نیچه را در عوضِ آرمانهای سوسیالیستی جا میزند، بیش از همه دچار بدفهمی از نیچه است. بیتردید او برداشت ناقصی از “شکلگیری فردیّت” خواهد داشت؛ و آنطور که پیداست، بسیاری از متفکّران وایمار در دوران “کلاسیک” بذر این آرمان را کاشتند.
سوسیالیسم و سوداگری
- “آرمان بشردوستانه” نیز به مؤلفههای جهان فکری سوسیالیسم مدرن تعلّق دارد، و از این حیث چندان رُجحانی به مورد سوسیالیسم ندارد.
بشردوستی، صرفاً آرمانی به انگیزۀ ضدیّت با میهنپرستی است؛ و به همین دلیل هم آرمانی کاملاً عبث و عقیم است؛ و یا، تنها امری تشریفاتی در معنایِ کانتی آن است که بر این اساس، انسان هرگز نمیتواند وسیله باشد، بلکه همواره صرفاً هدف تلقّی میشود.
- در معنای اخیر، انسان واجد هیچ ادعایی نیست، و وقتی کسی بخواهد محتوایی را به آن نسبت دهد، از تمامی آنچه تصوّر پذیرست میگریزد؛ زیرا بشریّت بدون فردیّت ملّت، شبحی بیش نیست.
با اینحال، “بشریّت” چیزی نیست که کسی بتواند به آن خدمت کند؛ بتواند خود را برای آن فدا کند؛ و نسبت به آنْ تکلیفی بر گردن داشته باشد. بنابراین، بشردوستی بهمنزلۀ هدفی آرمانی که زندگی را تهییج میکند کاملاً ناشایست است. باری، “آرمان بشردوستانه” در بهترین حالت تنها دارای معنایی منفی است.
نیروی نجاتبخش سوسیالیسم از طریق فاجعهای که هرگز نباید آن را دستکم گرفت، در هم شکسته است؛ فیالواقع، سوسیالیسم خودْ موجدِ نیروهایی بوده که مُسبّب نابودی هرگونه آرمانخواهی در جنبش سوسیالیستی، و در نتیجه منقطع شدن رشتههای حیات آن شدند.
به اعتقاد بانیانِ سوسیالیسم مدرن، تغییرات نظمِ اجتماعی بر مبنای منافع پیریزی شده است؛ از همین رو، اگر کسی در نبرد برای نظم جدید به تعقیب منافع خود بپردازد، میتواند معرّف سریعترین شکل تغییر باشد.
بنابراین، منافع طبقاتی پرولتاریا حدود و ثغور شعارهای اصلی آرمانهای سوسیالیستی را معیّن کرد. حال، جنبش سوسیالیستی بیش از پیش به جنبشی برای منافع پرولتاریایی بدل گردیده، و آرمانهای واقعـــی سوسیالیستی که در بدو امر در پوششِ مطالبات اخلاقـــــی مطرح شدند، پیوسته بیشتر به پَسزمینه رانده میشوند.
بدین طریق، جنبش سوسیالیستی کاملاً از روح سوداگر لبالب شده است. هماکنون غایتِ جنبش سوسیالیستی چنین تعریف میشود: مبارزه به آن میزان که منافع بالقوّهِ طبقات مزدبگیر تامین شود. این نبرد، به نبردی علنی برای یافتن سهمی در این مغاک تنزّل یافته است.
فیالواقع عبارت “آنچه تو، بسیار از آن دارا هستی؛ ما نیز خواهان داشتن آنیم” به شعارِ ایشان مبدّل گردیده است. علاوه بر آن، “انسانهای کوچک”، آسایش مصیبتبار، “خوشبختی برای بیشترین شمار مردمْ” به اهمّ غایات جنبش سوسیالیستی بدل شده است.
سوسیالیسمی که چنین یکدست و زمینخورده میشود، بهسهولت با اتحادیهگرایی تجاری انگلیسی انطباق مییابد؛ و همچون آن، ارزشهای واقعیِ زندگی را در آسایش و ورزش درمییابد که در حقیقت چیزی فراتر از سرمایهداری یا تجارتگرایی همراه با نشانهای وارونْ نیست.
در این زمینه: جهان فکری سوسیالیسم مدرن
برگرفته از کتاب: سوداگران و قهرمانان