اصطلاح تقصیر جنگ
تا اواخر دهه 1960 امکان صحبت در مورد وقوع جنگ جهانی اول به صورت آزادانه وجود نداشت، چون تا آن زمان صرفاً موضوعِ تقصیر جنگ مطرح بود. در دهه 1920 تاریخ نویسی در آلمان مشغول تلاش برای اثبات این مسئله بود که این امپراتوری در شروع جنگ بیتقصیر بوده است. اما در اوایل دهه 1960 فریتس فیشر با دستاورد شجاعانه خود چنین نظریهای را متزلزل نمود. امروزه به لطف «مشاجره فیشر» راحتتر میتوان در خصوص این موضوع صحبت کرد.
اصطلاح «تقصیر جنگ» برای دوران سال 1914 و اتفاقاتی که منجر به شروع جنگ جهانی اول شد، به طور کامل نامناسب است. جنگ در آن زمان ابزاری مشروع برای سیاست محسوب میشد، هر قدرت بزرگی در هر زمان انتظار وقوع جنگی احتمالی را میداد، هر ستاد ارتشی از لحاظ نظری در حال جنگ با ائتلافهای متخاصم بود و اگر فرصت مناسبی برای جنگ به وجود میآمد، استفاده از آن غیر اخلاقی و حتی جنایتکارانه تلقی نمیشد.
در ارتباط با سهم آلمان در وقوع جنگ جهانی اول موضوع به طور کامل متفاوتی جلب نظر میکند. رهبری سیاسی آلمان به ویژه بتمان هولوگ در مقام صدراعظم این امپراتوری در خصوص جنگ احتمالی سال 1914 از دیدگاه و برنامۀ متفاوتی نسبت به ستاد ارتش آلمان برخوردار بود و سپس مشخص شد که برنامه نظامی ستاد ارتش آلمان در این زمینه اشتباه بوده است. شایسته است نگاهی دقیقتر به این دو نگرش مختلف انداخته شود.
در دوران پس از سال 1911 در سرتاسر اروپا احساسی مبنی بر شروع جنگی بزرگ ایجاد شده بود و انتظار بروز چنین جنگی وجود داشت، به همین دلیل همه دولتهای اروپایی به نوعی برای این جنگ احتمالی برنامه ریزی کرده بودند و برای همه دولتها مهم بود که به طریقی ترتیب کارها داده شود تا این جنگ احتمالی در حد امکان در مطلوب ترین شرایط و بهترین چشم انداز ممکن آغاز شود.
بتمان هولوگ صدراعظم امپراتوری آلمان تحلیل کرده بود – با توجه به شناختی که در این بین در خصوص اندیشههای وی در دوران پیش از شروع جنگ جهانی اول به دست آمده است – که احتمال وقوع جنگی در قاره اروپا وجود دارد و تنها با تحقق سه شرط میتوان امیدوار بود که امپراتوری آلمان بتواند جنگ را به پیش برد و حتی پیروز شود؛ مشارکت اتریش در جنگ، مشارکت سوسیال دموکراتها در جنگ و بیطرف ماندن انگلیس.
با تحقق چنین شرایطی موقعیت آلمان برای شروع جنگ بسیار مناسب به نظر میرسید، موقعیتی که به طور ناگهانی در سال 1914 و پس از قتل ولیعهد اتریش در سارایوو به وجود آمد. این جنگ در درجه اول نه جنگی آلمانی، بلکه جنگی اتریشی بود، جنگِ اتریش علیه صربستان.
اول اینکه اگر روسیه به نفع صربستان در جنگ مداخله میکرد، این اطمینان وجود داشت که اتریش به عنوان پشتیبان در کنار آلمان حضور خواهد داشت، چون این جنگ در درجه اول جنگِ اتریش بود، دوم اینکه سوسیال دموکراتهای آلمان به احتمال بسیار زیاد جنگ علیه روسیه تزاری را تأیید میکردند و سوم اینکه انگلیس به احتمال فراوان حداقل به صورت فوری تمایلی برای مداخله در جنگی در شرق اروپا نداشت. انگلیس در طول تاریخش همواره خود را از درگیریها و رویدادهای شرق اروپا دور نگه داشته بود و این مرتبه نیز انگلیس چندان علاقهای به مداخله کردن در این منطقه از اروپا را نداشت، ضمن اینکه در رقابت بین روسیه و اتریش، سنگینتر شدن صفحه ترازو به نفع اتریش، شاید برای انگلیسیها مطلوبتر و مطبوعتر بود.
از لحاظ نظامی چنین فرضی وجود داشت که جنگ احتمالی در شرق اروپا بین آلمان و اتریش در یک طرف و روسیه و صربستان در طرف دیگر در خواهد گرفت. روند جنگ نیز حداقل در مراحل ابتدایی آن این گونه خواهد بود که به خاطر قتل ولیعهد اتریش در سارایوو این کشور به صربستان حمله خواهد کرد؛ روسیه برای حمایت از صربستان به اتریش حمله خواهد کرد؛ آلمان نیز برای پشتیبانی از اتریش متحد خود، به روسیه اعلام جنگ خواهد نمود.
البته این احتمال نیز وجود داشت که فرانسه در غرب برای حمایت از متحد خود روسیه به آلمان حمله کند. در صورتی که بعد از حمله فرانسه در غرب، آلمان در آن منطقه موضعی دفاعی به خود بگیرد، میتوان انتظار داشت که انگلیس مداخلهای در جنگ نداشته باشد.
در حقیقت «چک سفید امضایی» که بتمان هولوگ در تاریخ ششم ژولای سال 1914 به اتریش داد، مبتنی بر چنین تصوراتی بود؛ در صورتی که به دنبال اقدام اتریش علیه صربستان، جنگی بین روسیه و اتریش ایجاد شود، اتریش میتواند اطمینان داشته باشد که:
«امپراتوری آلمان بر طیق تعهدات و دوستی قدیمی خود، وفادار در کنار پادشاهی اتریش – مجارستان خواهد ایستاد.»
در واقع در این نامه به طرز عجیبی هیچ عبارت دیگری توضیحی در این زمینه ارائه نمیداد که اصطلاح «در کنار پادشاهی اتریش – مجارستان ایستادن» از لحاظ نظامی به طور دقیق دارای چه معنایی است. در معنای لغوی این اصطلاح این معنا را میداد که اگر روسیه علیه اتریش تهاجمی عمل کند، آلمان نیز علیه روسیه موضعی تهاجمی به خود خواهد گرفت.
اگر به اتریشیها به وضوح گفته شده بود که امپراتوری آلمان در ابتدا در موضعی به طور کامل دفاعی با روسها مواجه خواهد شد و به جای آن از اختلاف بین روسیه و اتریش به عنوان فرصتی برای حمله به فرانسه و بلژیک بهره خواهد برد، تصمیم وین در مورد جنگ یا صلح به گونهای متفاوت با آنچه که در واقعیت رخ داده، اتخاذ میشد.
ستاد ارتش آلمان محلی که در بحرانهای جنگی به مرکز سیاسی نیز بدل میگشت، از یک برنامه جنگی گسترده برخوردار بود، برنامهای که با جنگی برق آسا علیه فرانسه بعد از عبور از بلژیک بیطرف شروع میشد، زیرا ستاد ارتش آلمان (احتمالاً از لحاظ نظامی به درستی) معتقد بود که جنگ در کنار مرزهای مستحکم بین دو کشور آلمان و فرانسه، سبب کسب پیروزی برق آسا نخواهد شد.
طرح آلمانیها برای حمله به فرانسه (معروف به برنامه اشلیفن) این گونه بود که با عبور از بلژیک از صف آرایی فرانسویها در کنار مرزهای شرقی خود ممانعت به عمل آید تا به نوعی ضمن دور زدن سربازان فرانسوی، آنها مجبور به عقب نشینی به سمت مرزهای سوئیس شوند و در آنجا با حملهای سنگین میتوان آنها را با شکست مواجه کرد. چنین برنامهای البته از همان ابتدا سبب میشد که انگلیس در طرف مقابل قرار گیرد.
چون در چنین صورتی انگلیس از دو دلیل برای مداخله در جنگ برخوردار میگشت. اولین دلیل این بود که انگلیسیها هرگز نمیتوانستند شاهد سلب قدرت از فرانسویها باشند. اگر حوزه قدرت و نفوذ آلمانیها از طریق فرانسۀ فتح شده به اقیانوس اطلس میرسید، در آن صورت انگلیس یک ابر قدرت دریایی را در مقابل خود میدید، موضوعی که با امنیت این کشور سازگار نبود.
علاوه بر این بین بلژیک و انگلیس از طریق دریا فاصله چندانی وجود نداشت و هر کشوری که بلژیک را تصرف میکرد، در صورت برخورداری از یک ناوگان دریایی قدرتمند میتوانست به خطری جدی برای انگلیسیها بدل گردد، آلمان نیز در زمان پادشاهی ویلهلم دوم به یک قدرت بزرگ دریایی تبدیل شده بود. همچنین گفته میشد که از آنتورپ میتوان قلب انگلیس را مورد هدف قرار داد و به همین دلایل تصرف بلژیک از لحاظ جغرافیایی و استراتژیکی هرگز برای دولتمردان انگلیسی قابل پذیرش نبود.
از طرفی دیگر یک دیدگاه حقوقی نیز وجود داشت، چون قدرتهای اروپایی از جمله امپراتوری آلمان از دههها پیش بیطرفی بلژیک را تضمین کرده بودند. این بیطرف ماندن بلژیک بیشتر از هر کشوری منافع انگلیس را برآورده مینمود و به همین دلیل انگلیسیها نمیتوانستند در صورت تصرف بلژیک منفعل باقی بمانند.
از این رو بتمان هولوگ صدراعظم امپراتوری آلمان برای شروع جنگ برنامهای را دنبال میکرد که پیش از این از ستاد ارتش آلمان به بیرون درز کرده بود.
ما قبلا اینجا در این مورد مطلبی را منتشر کرده ایم
برگرفته از کتاب از بیسمارک به هیتلر