ویتنام
وقتی متقاعد شدم که نمیتوانیم در جنگ ویتنام پیروز شویم، من به تنهایی، به عنوان بخشی از گروههای مطالعاتی بینالمللی خارج از دولت، به [دیدار] گروههای مختلف تحقیقاتی اروپای شرقی رفتم تا ببینم چه اتفاقی رخ داده است.
آنها به یک راهحل از طریق مذاکره فکر کردند. در آن بحثها معلوم شد که مثلاً در چکاسلواکی، آنها از بهبود روابط چین و آمریکا وحشت داشتند، زیرا فکر میکردند که این امر منجر به سرکوب اتحاد جماهیر شوروی در اروپای شرقی میشود.
بنابراین، هنگامیکه ما وارد دفتر شدیم، آن تفکر در رویکرد خودم جای گرفته بود.
بنابراین، در تفکر خود، قبلاً متوجه شده بودید که فرصتی وجود دارد که میتوانید با چین ارتباطی را آغاز کنید؟
من از لحاظ تئوری اینطور فکر میکردم، بله. من آموخته بودم که اساس این کار وجود دارد. صادقانه، اما من در مورد مائو اطلاعات کافی نداشتم. من تفکر متعارف را پذیرفته بودم.
هنگامیکه من و وینستون در راه چین بودیم، سازمان سیا یک مطالعه در مورد چین منتشر کرد که در آن، تمام دلایلی را که چین ممکن است بخواهد به سمت ایالات متحده کشیده شود را بیان کردند، اما به این موضوع اشاره کرده بودند که هیچ یک از این موارد تا زمانی که مائو زنده است اتفاق نمیافتد.
همچنین، اتحاد جماهیر شوروی تلاش کرد که ما را وادار کند تا در بحران سال 69 با آنها در برابر چینیها مقابله کنیم .
واقعاً مهم است که ما در مورد نیکسون این مسئله را درک کنیم که ما در تمام این مدت بین فاجعههای احتمالی در حال گشتن بودیم. منظور من این است که فرض کنید آنها مرا در چین نشان داده بودند و میگفتند آمریکاییها آمدهاند که خود را تسلیم کنند یا ادعاهای خود را کنار بگذارند.
نیکسون، نابود میشد. او به دام افتاده بود. تجربه او هر چه که بود، اما در مورد حفظ موقعیت آمریکا در برابر مشکلات بسیار آرام بود.
ما هرگز در جولای 1971 وارد نشده بودیم که نیکسون به ما گفت: «حالا خیلی مراقب باشید». هنگامی که ما راه افتادیم، به ما گفتند «این کار را انجام دهید». من در حالیکه در چین بودم وسیلهای برای برقراری ارتباط با او نداشتم.
برگرفته از کتاب کیسینجر در برابر کیسینجر
ما قبلا اینجا در این مورد مطلبی را منتشر کرده ایم