فرض کنید که شاه، راه زندگی سعادتمند را بهتر از حق حاکمیت و مهارت در حکمرانی - نشر پیله

حق حاکمیت و مهارت در حکمرانی

کتاب رساله ای درباره رواداری
1/5 - (1 امتیاز)

فرض کنید که شاه، راه زندگی سعادتمند را بهتر از رعایای خود شناخته باشد یا در این سردرگمی ما درباره‌ی راه راست، برای ما بهتر است که از دستورهای حاکم اطاعت کنیم؛ تو می‌گویی «اگر حاکم به تو دستور دهد که از راه تجارت امرار معاش کن، اگر به موفقیت خود در این راه تردید داشته باشی، از این فرمان سرپیچی می‌کنی؟» به تو پاسخ می‌دهم که من با اطاعت از فرمان او به تجارت روی می‌آوردم.

حق حاکمیت

زیرا اگر در این راه شکست بخورم، حاکم می‌تواند خسارت مرا به نحو دیگری جبران کند. اگر او به‌راستی (طبق ادعای خودش) می‌خواهد من به ثروت برسم و رشد کنم، وقتی با سفرهای تجاری ناموفق ورشکست شده‌ام، می‌تواند از من دستگیری کند. اما وضعیت در مورد زندگی اخروی به همین شکل نیست. اگر من بر اساس دستور او راه خطا را انتخاب کنم، ناقص و ناکام می‌مانم و حاکم مدنی نمی‌تواند خسارت مرا جبران کند یا از رنج اخروی من بکاهد. حاکم درباره‌ی ورود به پادشاهی بهشت چه تضمینی می‌تواند ارائه دهد؟!

ممکن است بگویی «حکم قطعی درباره‌ی امور دینی، از سمت حاکم مدنی صادر نمی‌شود بلکه کلیسا به آن فرمان می‌دهد. حاکم به ما دستور می‌دهد در اعمال و باورهایمان از تصمیم‌های کلیسا پیروی کنیم تا با قدرت خود تضمین کند که هیچ‌کس در اعمال و باورهای دینی خود راهی خلاف آموزه‌های کلیسا نمی‌رود. کلیسا مصدر احکام مذهبی است و حاکم مدنی اطاعت از این احکام را قانونی می‌کند تا همگان، حتی خود حاکم نیز از آن‌ها تبعیت کنند.» من پاسخ می‌دهم:

نام کلیسا که در زمان حواریون مورد احترام بود، در زمان‌های اخیر بیشتر برای خاک در چشم مردم کردن استفاده می‌شود و در بحث فعلی ما، هیچ کمکی نمی‌کند. حاکم، راه راست را بهتر از ما شهروندان نمی‌شناسد. در نتیجه او همان‌قدر درباره‌ی راه رستگاری می‌داند که من می‌دانم، پس او نمی‌تواند مرا هدایت کند و مسلماً هیچ فردی – حتی حاکم – به اندازه خود من دغدغه رستگاری مرا ندارد.

بسیاری از پادشاهان یهودی، بنی‌اسرائیل را – که کورکورانه از فرمان شاهان خود تبعیت می‌کردند- به بت‌پرستی و گمراهی کشاندند آن‌وقت تو به من می‌گویی سخت نگیرم و قبول کنم همه‌چیز الان در امن و امان است. زیرا آنچه حاکم به آن دستور می‌دهد عقیده‌ی خودش نیست بلکه عقیده‌ی یک کلیسا است؟! اما کدام کلیسا؟ مسلماً کلیسایی که مورد قبول خودش است.

آن کسی که مرا از طریق قوانین مجبور می‌کند به یک کلیسا بپیوندم، قضاوت خودش را دخیل نمی‌کند؟ چقدر هم که در واقع این‌طور است! مگر بین اینکه حاکم خودش مرا هدایت کند یا برای هدایت به دست دیگری بسپارد، چه فرقی هست؟ در هر دو حالت من به اراده‌ی حاکم متکی هستم و در هر دو حالت، اوست که سرنوشت اخروی مرا مشخص می‌کند.

اگر مذهب یک کلیسا به خاطر تحسین پر آب‌وتاب اسقف‌ها و کشیش‌ها و متمسکان به آن، حقیقی و رستگارکننده می‌شود، پس دیگر کدام کلیسا خطا و مخرب

است؟ من، هم به آموزه‌های سوسینی‌ها، هم به آموزه‌های لوتری‌ها و پاپیست‌ها مشکوکم. آیا برای من امن‌تر است که بر اساس فرمان حاکم به کلیسای یکی از آن‌ها بپیوندم؟ آن هم با این توجیه که در دین، حکم او بر اساس صلاحیت و توصیه‌های آموزگاران همان کلیساست؟!

در این زمینه: ملت یهود و بت پرستی

برگرفته از کتاب رساله ای درباره رواداری

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *