خانواده خوشبخت آقا جواد تا‌ به حال برایش چه کارهایی کرده و آ‌ها چقدرخوشبخت هستند.. - نشر پیله

خانواده خوشبخت

کتاب بودن
Rate this post

همه می‌ گویند آنها خانوادۀ خوشبختی هستند.


یاد حرف مادرش می‌افتد که همیشه می‌ گوید: «یه وقت نشینی برای این و اون از آقا جواد و کارهایی که برات می ‌کنه بگی.

والا مردم نظرشون تنگه، چشمتون می ‌زنن. کی خونه و زندگی تو رو داره؟ یه نگاه به دور و برت بنداز.

شوهر خوب و دست‌ و دلباز، بچه ‌های سالم و سر به راه. سالی یه بار هم که می ‌بردتون مسافرت و این‌ طرف و اون‌ طرف حسابی می‌ گردونتتون.» و زن همیشه بعد از این حرف مادرش به این فکر کرده که جواد تا‌ به حال برایش چه کارهایی کرده و آ‌ها چقدر خوشبخت هستند.

فایل روانشناسی‌ ای را که دیشب گوش داده بود، در ذهنش مرور می‌ کند که باید مرتب داشته ‌ها و موهبت‌ های زندگی را به خود گوشزد کرد.

یک لحظه احساس می ‌کند جواد واقعاً تا به حال چیزی برایش در زندگی کم نگذاشته و باید منصف و قدردان باشد. یک ‌دفعه یادش می ‌آید امروز چهارشنبه است و باید اسفند دود کند.

سریع بر می‌ گردد به آشپزخانه. هفتۀ پیشْ مادرش از یک دعا نویس که به زحمت از در و همسایه آدرسش را پیدا کرده بوده، یک دعای چشم ‌زخم برای زندگی ‌شان گرفته بود.

یک پارچۀ سبز دوخته بود دورِ دعا، و گفته بود بگذاریدش زیر یکی از قالی‌ ها، و از این به بعد یکشنبه ‌ها و چهارشنبه ‌ها در خانه اسفند دود کنید، هم برای اینکه هوا را ضدعفونی و پاک ‌می ‌کند، و هم برای چشم مردم.

زن با اینکه به این چیزها اعتقادی نداشته، برای اینکه مادرش را راضی کرده باشد دعا را از مادرش گرفته بود و به جواد هم گفته بود از عطاری نزدیک مغازه‌اش اسفند و زاج بگیرد. ….


ما بیشتر در برگه ای دیگر در مورد بخشی از  این کتاب مطلب گذاشته ايم

بخشی از کتاب مجموعه داستان بودن
نوشته‌ی وحیده حسینی

ادبیات داستانی

کتاب بودن

22500تومان

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *