داروین: دین به مثابه ابزار بقاء
داروین درباره دین نظریهای ارائه نکرد. اما پیدایش ]علم[ زیستشناسی اجتماعی و کشف ژنتیک بهطور گریزناپذیر به ادبیات سترگ و روبه رشدی منجر شده است که به تبیین تکاملی سبک زندگی دینی اختصاص یافت.
برخی از افراد ادیان را “ایده فرهنگی”به همان معنایی میدانند که ریچاد داوکینز با آن مأنوس است: دغدغههای ذهنی که در ذهن مردم رسوخ میکند، و برای تکثیر خود از آن استفاده میکند، همانطورکه یک ویروس از ]بدن[ میزبانش بهره میبرد.
این تز که ادیان به این دلیل تداوم و گسترش یافتهاند که جنبه کارکردی دارند به هیچوجه موضوع جدیدی نیست، و مونتسکیو، هیوم، فوئرباخ، شوپنهاور و نیچه با فرضیههای متضاد با هم از آن دفاع میکردند.
در واقع، این مسئله نگرش گریزناپذیری است مبنی بر اینکه دین وظیفه تضمین ازدواج و خانواده در مقابل چپاول جنسی را برعهده دارد- بنابراین متضمن انتقال سرمایه اجتماعی از یک نسل به نسل دیگر است.
یک نکته ظریف دیگر را باید اضافه کرد و آن اینکه سرمایه مورد بحث نه تنها اجتماعی بلکه عاشقانه است.
قدرت ریاضیات یک مزیت تکاملی خاص، در حمایت از ما در مقابل خطاهای دردناک و تهدیدکننده زندگی، است. اما علت سودمندی این قدرت این است که ریاضیات واقعیت- واقعیت بیطرف- است.
زیستشناسی اجتماعی ریاضیات به ما ]اجازه[ دستیابی به حقیقت آن را نخواهد داد یا به هیچوجه ما را برای قدرت ریاضیات آماده نمیکند. در واقع، این مسئله اصلاً با درک ریاضیات تناسب نداشته و برای اثبات خود به حقیقت آن وابسته است.
نظریه زیستشناسی اجتماعی دین تلاش میکند تا مزیت تکاملی دین را بدون ارجاع به حقیقت آن توصیف کند- نه به این دلیل که این نظریه ادیان را ساختگی میداند، بلکه به این دلیل که میپذیرد پتانسیل تداوم بقایشان به هیچ مجموعه خاصی از آموزههای متافیزیکی و ماوراءالطبیعه وابسته نیست.
اما چهبسا این پتانسیل به “حقیقت محض پنهانی” که واگنر به آن ارجاع میدهد وابسته باشد. تا زمانیکه ما ساختار احساسی، عقلانی و نمادین شکل دینی زندگی را که نخواهیم شناخت کشف کنیم.
در این مرحله “کارشناس ایده فرهنگی”(خواهد گفت که بقای دو موجودیت محل تردید است: جامعه مؤمنان و دین مشترک آنها. دین یک ایده فرهنگی است، که از طریق نهادینه کردنش در ذهن مردم تداوم یافته و شکوفا میشود.
به باور داوکینز، چهبسا انگلی که برای تضعیف ]بدن[ میزبانش مشغول فعالیت است؛ یا شاید، به گفته دنت صرفاً یک موجود زنده اجتماعی است که بدون تأمین نیازهای ضروری زندگی، رشد کرده و مضمحل میشود.
با این حال، در آن مورد ما به فهم ماهیت تفکر فرهنگی مذهب نیازمند خواهیم بود. ما باید چه چیزی را کشف کنیم، اینکه چگونه وارد فهم انسان شده است، و از طریق دانش، احساسات و حس مشترک برایمان چه چیزی فراهم میکند.
بقای آن، شبیه به ایده فرهنگی ریاضیات، چهبسا چیزی در ارتباط با حقیقتش داشته باشد. گذشته از اینها، به نظر میرسد ادیان موجود مستلزم کنش قدرتمند سنتز هستند، که به موجب آن آیین مذهبی، ایمان و نمادگرایی به روشی همچون آفرینش یک اثر هنری به یکدیگر نزدیک میشوند.
ما قبلا اینجا در این مورد مطلبی را منتشر کرده ایم
برگرفته از کتاب فلسفه سیاسی (تأملاتی بر مکتب محافظهکاری)