در روشنی صبحگاه، دیوانهای به میانۀ بازار دویده و با فانوسی که در دست دارد، فریاد میزند «خدا را میجویَم! خدا را میجویم!»
دیوانه و خدا
- نیچه با تغییر نمادپردازی دیوژن اینگونه آغاز میکند: فیلسوف در جستجوی انسان، به دیوانهای در جستجوی خدا مُبدّل شدهاست اما معنایِ این دگردیسی دقیقاً روشن نیست.
جویندۀ فلسفی در بازار شاید انسانهایی را بیابد اما آیا بازار جایی برای جستجوی خداست؟ اگر بپذیریم که نیچه ساختاری دریافتپذیر ساخته، به دنبال آن، جایگاه کلیدی این تغییر نماد که در ادامۀ این گزینگویه بر ما آشکار میشود را هم پیشبینی میکنیم.
جوینده چیزی را در بازار پیدا میکند که انتظار میرود در بازار پیدا شود اما اینها انسانهایی از تبارِ ویژهاند، همانها که به خدا باور ندارند. آنها با ریشخند و تمسخر به استقبال آن مرد جوینده میروند و میپرسند:
«[خدا] گم شده؟ یا نکند پنهان شدهاست؟ نکند او از ما میترسد؟ یا شاید با کشتی رهسپار شده و کوچیدهاست؟»
مرد دیوانه با شگفتی بانگ فریاد سر میدهد که: [میگویید] او به کجا رفته؟ من به شما خواهمگفت. ما او را کشتهایم، تو و من! ما همگی قاتلان اوییم.
- و چگونه چنین کردهای از ما سر زدهاست؟ ما چگونه توانستهایم دریا را تا واپسین قطره سَرکشیم؟…
ما دقیقاً چه کردیم آنگاه که زمین را از خورشیدش گُسَستیم؟
اینک زمین چه میشود؟ ما چه میشویم؟ آیا از همۀ ستارگان دور خواهیمشد؟…
آیا در عدمی بیپایان سرگردان نیستیم؟ امّا آبِ رفته، به جوی بازنمیگردد و خداکشی نیز به پیش از وقوع بازنمیگردد: خدا مُردهاست و تا همیشه مُرده خواهد ماند!
در این زمینه: مقصد گنوسیسم پاروسیاسی
برگرفته از کتاب: علم، سیاست و گنوسیسم