ذاتی و طبیعی بودن تکبر، دیپلماسی را از موقعیتی برای فهمیدن مخالفین به بستری برای دیکتهکردن خواستها تبدیل میکند.
ذاتی و طبیعی بودن تکبر
در چنین وضعیتی، تصورِ تمایلِ جدی برای اعتماد به دیگران دشوار خواهد بود؛ بهویژه اعتماد به کسانی مانند ایرانیان که نهتنها با گروگانگیری دیپلماتها شخصیتِ سرکشِ خود را نشان دادهاند، بلکه با به نام خطاب کردن شما و افتخارِ به آن، و مهمتر از همه، با انکار شأن و مقام برتر اخلاقی-سیاسی شما در عرصۀ بینالمللی «قدرت زیباییشناختیِ» شما را به چالش کشیده و چهرهٔ آن را نهتنها از طریق رویداد یا لحظهای خاص، بلکه بردبارانه و بیامان برای دههها «خدشهدار» کردهاند.
آنها واقعا فکر میکنند چه جایگاهی دارند؟ اگر ویتنام سرانجام از طریق کارخانۀ نایکی تسلیم شد و اگر امپراتوری شوروی درهم شکست و به آخر خط رسید، چرا نتوان یک حکومت دینیِ نامطبوع را با سیاستهای سختگیرانه و اِعمال زور از میان برد؟ در اینجا ریشههای «تغییر رژیم» بهعنوان سیاست ایدهآل نهفته است.
طبیعی بودنِ تکبر به ایالات متحده این امکان را میدهد تا به ایران اعتماد نکند، اما درخواست همکاری در مورد مسائل حیاتی که مربوط به ایالات متحده است را داشته باشد.
از درخواست مداخله ایران برای آزادی گروگانهای آمریکایی در لبنان به گونهای که «حسن نیت، حسن نیت میآورد»، تا موضوعات مهم تعیینکنندهای مانند انتظار همکاری ایران در جنگ اول خلیج فارس تا جنگ با تروریسم در افغانستان و تثبیت دولت مالکی در عراق، با وجود نگاه تحقیرآمیز و عدم اعتماد به ایران، مانع از درخواست ایالات متحده و دریافت کمک (از ایران) در موضوعات مورد نظر امریکا نشد.
عدم پاداش به ایران در همۀ این پروندهها نیز ظاهرا طبیعی به نظر میرسید. خواستههای ایالات متحده طبیعی است و از اینرو، انتظار همکاری نهتنها منطقی، بلکه در واقع یک حق است. بنابراین، دشوار است که اعتماد و تعامل متقابل، در چنین مفهوم پیچیدهٔ روانشناختی از «خود» و «دیگری» به یک ضرورت یا مسئله تبدیل شود.
درخواست مکررِ ایران از ایالات متحده برای نشان دادن عمل متقابل و اعتماد واقعی، خواه مقابلهبهمثل با آزادسازی داراییهای ایران، خواه لغو تحریمها برای مواردی مهم اما نمادین مانند قطعات یدکی (هواپیما) و غیره، هرگز مورد توجه جدی قرار نگرفته است.
در این زمینه: جایگاه ایران درون نظام بین الملل
برگرفته از کتاب تنهایی استراتژیک ایران