فلسفه و علم
فلسفه برخلاف علم باید بر اساس اصولی باشد که پیشفرض نباشند، یعنی اینکه نتوان امر متباین با آن پیشفرض را فرض کرد، میتوان در علم یک اصل اساسی را ندیده گرفته و به گونهی دیگری فرض کرد بدون آنکه دیگر قادر به فکر کردن و سخن گفتن نباشید، برای مثال میتوان سرعت نور را بالاترین سرعت در دنیا ندانست و یا میتوان گفت که اینگونه نیست که اگر به هر چیزی نیرویی وارد کنیم آن چیز نیز نیرویی به همان اندازه به ما وارد میکند و این موارد ناشی از تخیلات دانشمند دانسته شود، این کار را به این خاطر میتوان انجام داد که این اصول بدیهی نیستند و نیازمند توجیه تجربی میباشند اما درست در همینجا میتوان ایستاد و گفت آیا این موارد را میتوان در تجربه آزمایش کرد؟
باید برای پاسخ به این سؤال میان توجیه و توصیف تمایزی قائل شد؛ اما در اینجا میتوان به این بسنده کرد که روش فلسفی نمیتواند بر این اساس باشد چراکه میخواهد به معرفت برسد؛ چه معرفت بهدرستی یک پرسش و چه معرفت به پاسخ یک پرسش و چه امکان معرفت و این موارد با یک امر غیر یقینی به دست نخواهد آمد، واضح است که اگر کسی ادعا کند با امر غیر یقینی این موارد ممکن است به دست آید میتواند همچنین ادعا کند که علوم نیز بر همین اساس بر بنیان استقراء استوارشدهاند، درنهایت ادعای آن شخص به این خواهد انجامید که اگرچه معرفت یقینی وجود ندارد اما معرفت خوب هست و آنگاه این معرفت خوب را معرفتی دارای درجهی صدق بالاتر میداند که همهی این موارد مذکور مبتنی بر احتمال است. گویی گویندهی این مطلب فرض کرده است که بنیان خود احتمال امری بدیهی است و باید بهاحتمال اعتماد تمام داشت.
در بخش احتمال این مورد کاوش قرار خواهد گرفت؛ ولی بهصورت خلاصه آنکه احتمال خود یا مبنایی ریاضی دارد و یا مبنایی تجربی و یا آکنده از هر دوست اگر اولی باشد پس با واقعیت چه رابطهای دارد، اگر دومی باشد که مشکلات استقرا را داراست و اگر هر دو باشد هردو مشکل را نیز دربر خواهد داشت. ممکن است ایراد وارد شود که فلسفه پیشفرضی دارد به معنای اصل امتناع اجتماع نقیضین، ولی در پاسخ گفته میشود، همانطور که آمد: منظور از پیشفرض، فرضی است که بتوان فرض متباین با آن را در ذهن آورد، اما برای اندیشیدن و سخن گفتن راهی جز این نیست که بر اساس اصل امتناع اجتماع نقیضین سخن گفته شود.
ما بیشتر در این مورد اینجا مطلبی را منتشر کرده ایم
برگرفته از کتاب محکمه فلسفه