مدرنیته
رسولان مدرنیسم معمولاً با فهرست کردن دستاوردهای مدرنیته، پاسخ خود را صورتبندی میکنند، اما متوجه نیستند که با این کار در واقع به غرق شدن خود در امور جزئی شهادت میدهند. باید به آنها یادآور شد که اصلاً ما نمیتوانیم پیش از تعریف آنچه که باید جستجو یا اثبات شود، اینها را دستاورد به شمار آوریم.
- ما نمیتوانیم به اختراعات و فرایندهای قرن حاضر اشاره کنیم، مگر آنکه بتوانیم نشان دهیم که آنها چیزی جز نمودی پر زرق و برق از زوال هستند.
هیچکس نمیتواند دستاوردهای مدرنیته را ارج نهد، مگر آنکه آنها را به همان دقتی در نسبت با اهداف مقرر تمدن ما تعریف کند که مدرسیها هر گزارهی استنتاجیای را در نسبت با گفتمان خود دربارهی سرشت خدا تعریف میکردند. هر تظاهری از مدرنیته که فاقد این نسبت باشد، بیهوده است.
با این همه، اگر توافق کنیم که باید اهداف را پیش از وسایل قرار داد، میتوانیم مسیر خود را با طرح پرسشهایی کاملاً پیش پا افتاده دربارهی وضعیت انسان مدرن آغاز کنیم. پیش از هر چیز، میتوانیم این پرسش را مطرح کنیم که آیا انسان مدرن داناتر، یا به شکلی کلیتر، خردمندتر از گذشتگان خود است.
این نظریه واجد وزن زیادی است، چرا که اگر ادعای مدرنیته مبنی بر در اختیار داشتن دانش بیشتر درست باشد، انتقاد ما به کلی نابجا خواهد بود، زیرا درست به نظر نمیرسد که مردمانی که در طول قرنها به دانش خود افزودهاند، مسیری شریرانه را اتخاذ کنند.
طبیعتاً همه چیز به تصور ما از دانش بستگی دارد. من به این گزارهی کلاسیک استناد میکنم که هیچ دانشی در سطح حواس وجود ندارد و بنابراین دانش مربوط به امور کلی است، و هر آنچه که ما به عنوان حقیقت میشناسیم ما را قادر به پیشبینی کردن میسازد. فرایند یادگیری مستلزم تأویل و تفسیر است و هر قدر که در حکمتآموزی تیزهوشتر باشیم، نیاز ما به امور جزئی برای دستیابی به کلیت کمتر خواهد بود.
ما قبلا اینجا در این مورد مطلبی را منتشر کرده ایم
برگرفته از کتاب ایده ها پیامد دارند