شرقشناسی کتاب قدرتمندی است، نه حداقل به دلیل اینکه ادوارد سعید با موضوع آن درگیری شخصی داشت. ضرورت سیاسی در نوشتههای او از تجربیات خودش در مستعمرات بریتانیا و زندگی در کشور ایالات متحده نشأت میگیرد.
استعمار و شرق شناسی
او می نویسد: «بخش اعظم اهتمام شخصی من در این مطالعه از آگاهی من درباره «شرقی» بودن در دوران کودکی ناشی میشود که در دو مستعمره بریتانیا بزرگ میشدم. شبکه نژادپرستی، کلیشههای فرهنگی، امپریالیسم سیاسی، ایدئولوژی غیرانسانی در مورد اعراب یا مسلمانان در واقع بسیار قوی است….
بنابراین، پیوند دانش و قدرت که باعث خلق موجودیت «شرقی» میشود و بهنوعی او را در مقام یک انسان محو میکند، از نظر من یک موضوع صرفاً دانشگاهی نیست».
ادوارد سعید نشان میدهد که دانشگاه شرقشناسانه با احساس عمیق جدایی و «دیگربودگی» تعریف میشود. وظیفه او تفسیر بیغرضانه فرهنگهای «بیگانه» برای مخاطبان اروپایی است. در مقابل، سعید درباره تجربه و هویت خود و نحوه تأثیرگذاری این امر بر روی کار دانشگاهی خود رُک بود و احساس شرمساری نمیکرد.
به گفته سعید، این نگرش بهوضوح تصور «عینیت»ی را بهچالش میکشید که باور بر این بود برای اعتبار علمی محققان در جهان دانشگاهی غرب، و حتی بیشتر از آن در قلمرو شرقشناسی ضروری است.
در این زمینه: شرق شناسی چه می گوید
برگرفته از کتاب تحلیلی در باب شرق شناسی ادوارد سعید