سیاره کوچک
سَرنوشت این سیاره کوچک- که به خودی خود، مسیر خویش را برای مدتی کوتاه در جایی از این فضای ناشناخته و در میان انبوه ستارگان “جاوید” دنبال میکند- ابداً اهمیتی ندارد.
حتی از آن نیز کماهمیّتتر، آنچه است که تنها برای لحظاتی بَر روی سطح این سیاره در حرکت است.
معهذا تَک تکِ ما که به خودی خود هیچ اهمیتی نداریم، برای لحظهای که به نحوی توصیفناپذیرْ کوتاه و تنها به درازی یک عمر است- به چرخاب این جهان انداخته میشویم.
و پس، این جهانْ هر قَدْر کوچک، “تاریخ جهانی” است که بیشترین اهمیت را برای ما دارا است.
و مهمتر آنکه سرنوشت هر یک از این تکزیویان- منوط به هستی خویش و از بطن مادر- نَه تنها به تاریخ این جهان، بلکه به قرنی خاص، کشوری خاص، قومی خاص، دینی خاص، و طبقهای خاص تسلیم گردیده است.
از این رو، در حیطهی اختیار ما نیست که انتخاب کنیم که «میخواهیم فرزندان دهقانی مصری متعلق به 3000 سال پیش از میلاد باشیم، یا فرزندان شاهی پارسی یا ولگردی در روزگار امروز.
بلکه این سرنوشت، اَمری است که ناگزیر به تطبیق با آنیم.
اینْ سَرنوشت است که ما را به موقعیتها، دیدگاهها و اقدامات خاص محکوم میکند.
هیچ “انسانی”- همچون آنی که فلاسفه، پیرامون وی یاوهگویی میکنند- به “تنهایی وجود” ندارد، بلکه تنها آدمیان یک زمان، یک منطقه، یک نژاد، و یک نوع شخصیت هستند که در نَبرد با جهانی معلومْ دست و پنجه نرم میکنند، و فایق شده یا شکست میخورند؛ در حالی که جهانِ پیرامونِ آنان، چونان لاقیدی خداگون، به کُندی پیش میرود.
این نَبرد، زندگی است؛ و زندگی – که در لَفظِ درست نیچه، نَبردی سنگدلانه، بیرحمانه و بیامان است- از اراده به قدرت نشئت میگیرد.
ما قبلا اینجا در این مورد مطلبی را منتشر کرده ایم
برگرفته از کتاب بشر و تکنیک افاداتی من باب فلسفه حیات