دو نقطه مقابل
سوداگر و قهرمان، دو نقطه مقابل بزرگ هم بهشمار میآیند.
چنانکه تو گویی دو قطب همۀ جهتگیرهای بشری در این کُرۀ خاکیاند.
سوداگر- همانطور که ملاحظه کردیم- با این پرسش به جهان گام مینهد که “ای زندگی، تو چه چیز میتوانی به من بدهی؟” او خواهانِ ستاندن است، او خواهان آن است تا در ازای کمترین عمل ممکن، بیشترین را به فراچنگ آورد.
او خواهانِ آن است که زندگی را به کسب و کاری سودآور مبدّل کند؛ و عاقبت، همین وی را گرفتار فقر میکند.
امّا قهرمان با این پرسش به زندگی قدم میگذارد که “من چه چیز میتوانم به زندگی ببخشم؟”
او تمنّای بخشیدن دارد، تمنّای انحلال خویش، تمنّای جانفشانی خود، آنهم بدونِ هیچ پاداش؛ و عاقبت، همین وی را توانگر میسازد.
سوداگر تنها از “حقوق” سخن میگوید، و قهرمان تنها از تکالیفی که بر گردن دارد. قهرمان حتّی وقتیکه تکلیف خود را ادا میکند، همچنان مایل به بخشیدن است:
تکلیفی که ادا میشود، همواره همچون بدهی درک میشود؛ زیرا شخص میپندارد هرگز آنگونه که باید تکلیفش را ادا نکرده است.
برگرفته از کتاب سوداگران و قهرمانان (تاملات میهن پرستانه)
ما قبلا اینجا در این مورد مطلبی را منتشر کرده ایم