سوفیا و یونگ
کارل گوستاو یونگ، روانشناس مطرحی که به حوزهی دین و اسطوره علاقمند بوده است، در خصوص سوفیا در مقام یک کهنالگو، دیدگاههایی مطرح کرده است.
پیش از پرداختن به بحث اصلی، ضروری است توضیحی مختصر دربارهی کهنالگوها ارائه شود. میتوان در یک جمله کهنالگو را چنین توصیف کرد:
«تجربیات باستانی موجود در ناهوشیار جمعی که به وسیلهی موضوعات یا الگوهای تکرار شوندهای جلوهگر میشوند.» کهنالگوها در واقع تصورات ازلی هستند که در تجربیات بشری به نحوی مشترک نمود مییابند و چون در روان بشری نقش بستهاند، نسل در نسل در حال تکرار هستند.
سوفیا در اندیشهی یونگ به مثابه چهارمین رکن تربیع در مسیحیت ظاهر میشود. یونگ ضمیر ناآگاه را دارای نمادی میداند که بر پایهی تربیع استوار و یک وجه آن را عاملی زنانه تشکیل داده است.
این عامل زنانه، مریم باکره (مادر خدا) یا سوفیا نامیده میشود که بازتابی از کهنالگوی آنیما است. بدینترتیب، از نظر یونگ مریم باکره با سوفیا در پیوند است و در ضمیر ناخودآگاه بشر به مثابه یک کهنالگو نقش دارد.
از این رو میتوان گفت که سوفیا از منظر تفکر فمینیستی، نه تنها در حوزهی اجتماعی تاثیر دارد، بلکه در مباحث روانشناختی نیز از آن بحث شده و کاربرد دارد.
برگرفته از کتاب اسطوره سوفیا
ما قبلا اینجا در این مورد مطلبی را منتشر کرده ایم